جدول جو
جدول جو

معنی طریبله - جستجوی لغت در جدول جو

طریبله(طِ بُ لَ)
طریفلن است. (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). نام دارویی است که آن را حندقوقه و به فارسی اندقوقو گویند. اگر طفلی دیر به حرکت آید و حرکت اعضای مردم کم شود آب برگ آن را گرفته با روغن کنجد بجوشانندبعد از آن بر اعضا مالند به حرکت آید. تخم آن قوت باه دهد. (برهان) (آنندراج). و رجوع به طریفلن شود
لغت نامه دهخدا
طریبله
بنگرید به طریفلن
تصویری از طریبله
تصویر طریبله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طریده
تصویر طریده
شکار رانده شده، آنچه از شتران یا رمه که دزدیده و رانده شده، تکۀ دراز از حریر و جز آن، تیر، تیری که از چوب گز درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبیبه
تصویر طبیبه
پزشک مؤنث، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریقه
تصویر طریقه
حالت، کنایه از راه و روش، کنایه از سیرت، مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طایله
تصویر طایله
طایل، وسیع، گسترده، زیاد، فایده، سود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سربیله
تصویر سربیله
بیلک، نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، فیلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غربیله
تصویر غربیله
حرکاتی که در حالت رقص به قسمت های تحتانی بدن داده می شود، قر کمر، رقص کمر
غربیله کردن: حرکت دادن قسمت های تحتانی بدن در حالت رقص، قر کمر دادن
فرهنگ فارسی عمید
(فِ / فَ گَهْ)
فریبگاه. رجوع به فریبگاه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ / لِ)
حرکات و سکنات خواتین در وقت خاص. (آنندراج) ، حرکت دادن پیاپی قسمت تحتانی تن چنانکه غربال، آنگاه که با آن بوجاری حبوب کنند، کون و کچول. نوعی قر. غر.
- امثال:
نگاه به دست خاله (نه نه) کن، مثل خاله (نه نه) غربیله کن
لغت نامه دهخدا
(طُ لَ طُ لَ / طُ لَ طَلَ)
شهری است (دراندلس) بر بر کوه، و رود تاجه از گرد وی برآید. (حدود العالم). و از آن تا قرطبه هفت روز راه بوده است.این شهر را مسلمانان به سال نودویک از هجرت (مطابق 719 میلادی) متصرف شدند. (لین پول). و آن دارای 26هزار تن سکنه است. حمداﷲ مستوفی گوید: طلیطله خوش شهری است بر سر کوهی بلند و اکثر عماراتش از سنگ کرده اند، بنزدیک نهر تاجه است و آن رود در بزرگی بدجله نزدیک بود، از اقلیم پنجم است و در بعض کتب آن را از بلاد اندلس نهاده اند و در چندین مملکت علی حده گفته اند، مواقع و نواحی فراوان از توابع اوست، و در صورالاقالیم گویددر آن ملک سمور بسیار است. (نزههالقلوب). ثغر دانی. مدینه الاملاک. مقابل ثغر اعلی (سرقسطه و جهات آن). صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: چنین روایتست که بمدینه الملوک (کذا) دو خانه بیافتند (یکی) بر بالا و یکی بزیر. در خانه بالائین در، بیست وچهار تاج نهاده بود که قیمت آن خدای دانست و نام خداوندش بر هر یکی نبشته و در دیگر خانه مایدت سلیمان بن داود علیهما السلام نهاده و خانه زیرین را بیست وچهار جایگاه قفل برنهاده بود و بودریق دراین وقت پادشاه بود بفرمود تا بازگشایند، بسیاری اسقفان و راهبان بیامدند و چیزها پذیرفتند و شفاعت کردند و گفتند هیچ پادشاه را این را قصد گشادن نکرد، قبول ننمود و باز فرمود گشادن. هیچ چیزی نیافتند مگر صورتهائی با عمامه ها و نیزه بر اسبان نگاشته و هیأت ایشان مانند عرب بود و همان سال عرب بقدرت خدای تعالی بدان زمین درآمدند و مسلمانی ظاهر گشت. یاقوت در معجم البلدان آرد: حمیدی آن را به ضم هر دو طا و فتح لام ضبط کرده ولی آنچه از مغربیان شنیده ام اکثر آن را به ضم طای نخست و فتح طای دوم تلفظ میکنند. شهر بزرگی است و دارای خصایص پسندیده ای که در اندلس یافت میشود، حدود آن پیوسته به نواحی وادی الحجاره است ولی طلیطله در جانب غربی مرز روم و میان شمال و خاور قرطبه است. این شهر پایتخت ملوک قرطبه بود. طلیطله بر ساحل نهر تاجه واقع است و بر روی این نهر پلی بنیان نهاده شده است که به وصف درنیاید. گروهی گفته اند طلیطله شهر دقیانوس پادشاه معاصر اهل کهف بوده است و متذکرشده اند که نزدیک آن موضعی است بنام ’جنان الورد’ که اجساد اصحاب کهف بی آنکه بپوسد همچنان تا امروز در آن باقی است، و خدا داناتر است. و برخی سخنانی جز این درباره آن گفته اند چنانکه درباره رقیم یاد کرده اندو این شهر را از لحاظ قدر و منزلت از مهمترین بلدان آورده اند، و گویند یکی از خصوصیتهای آن اینست که مواد خواربار و حبوب در انبارهای آن هفتاد سال باقی میماند بی آنکه تغییر پذیرد، و زعفران آن در نهایت خوبی است. و میان طلیطله و قرطبه هفت روز راه است که سواره آن را بپیمایند. این شهر از آغاز فتح اندلس به دست عرب در تصرف مسلمانان بود تا آنکه در سال 477 ه.ق. فرنگان آن را متصرف شدند. پادشاهی که این شهر راتسلیم فرنگان کرد یحیی بن یحیی بن ذی النون ملقب به القادر باﷲ بود و شهر مزبور هم اکنون نیز در تصرف فرنگان است. طلیطله را مدینۀ شاهان مینامیدند و چنانکه گفته اند 72 زبان در آن رایج بود و سلیمان بن داود و عیسی بن مریم و ذوالقرنین و خضر (ع) برحسب گمان مردم آن به طلیطله درآمده اند، و خدا داناتر است. (معجم البلدان). و صاحب الحلل السندسیه آرد: شهر طلیطله چه درگذشته و چه در دوران جدید از بزرگترین شهرهای اسپانیا بشمار میرفته و این شهر در وسط اسپانیا واقع شده است هرچند بجنوب آن کشور نزدیکتر است، و اصل بنای آن بسیار کهن است. چنانکه گویند این شهر پایتخت کارپتنیان بوده است و نام آن درکتاب مورخ رومی ’تیتلف’ آمده و وی آن را ’طلیطم’ خوانده و متذکر شده است که طلیطم شهر کوچکی است لیکن دارای موقع طبیعی بسیار مناسبی است. رومیان بسال 192 قبل از میلاد بر آن استیلا یافتند و در روزگار گت ها ’اتانجلد’ پادشاه آن طایفه در سال 567 میلادی شهر مزبور را پایتخت خویش قرار داد و از آن پس تا دوران تسلط عرب طلیطله پایتخت اسپانیا بود. و هنگامی که در دین مسیح اختلاف روی داد و میان گروهی از کاتولیکها که قائل به الوهیت عیسی بودند و دسته ای از اریوسیان که با این عقیده مخالفت داشتند کشمکش و جدال رخ داد، در طلیطله نیز این اختلافات بمنتهای شدت رسید و مجامع و انجمنهای گوناگونی برای رفع اختلاف در آن شهر برپا شد و هر دو گروه از لحاظ نیرو و قدرت با هم برابر بودند لیکن چون پادشاه گت موسوم به ریکارید در سال 557 میلادی مذهب اریوسی را انکار کرد از آن سبب کاتولیک های مزبور در اسپانیا قدرت کامل یافتند و عقیدۀ خود را در سراسر آن کشور رواج دادند. دیری نگذشت که عرب اسپانیا را فتح کرد و بر طلیطله پایتخت آن استیلا یافت و غنائم بسیاری بچنگ آورد... لیکن تازیان برخلاف گتها طلیطله را پایتخت خویش قرار ندادند و هرچند آن شهر را نسبت بدیگر بلاد اسپانیا در مرکز آن کشور یافتند لیکن شهر مزبور نسبت بمقر فرمانروائی اعراب مرکزیت نداشت و آنها نمیتوانستند از افریقیه مسافتهای بسیاری دور شوند از اینرو مرکز امارت را نخست اشبیلیه و آنگاه قرطبه قرار دادند و شهر اخیر چندین قرن پایتخت اندلس بود. امابا همه این طلیطله در روزگار فرمانروائی عرب دارای اهمیت فراوانی بود و یکی از دژهای بزرگ اسپانیا بشمار میرفت و آن را ’ثغر ادنی’ مینامیدند و یکی از امرا از جانب خلیفه بسوی آن گسیل میشد و چه بسا که مدتها طلیطله از فرمانبری قرطبه سرپیچی میکرد و بنی امیه روزگار درازی لشکریان انبوهی بدان شهر میفرستادند و با همه این قادر بتصرف آن نمیشدند و غالباً خلفا بحیله و نیرنگ بر آن استیلا می یافتند... در اواخر فرمانروائی عرب که قرطبه دستخوش انقلاب و طغیان گردید و سررشتۀ خلافت از هم گسیخت امرای بنی ذی النون بر طلیطله استیلا یافتند و در سال 1035 میلادی در آن شهر دولت مستقلی تشکیل دادند. باری شهر طلیطله در همه ادوار مرکزدانش و هنر بوده و در آن بهترین کارخانه های اسلحه سازی و کارگاههای حریربافی و پشم بافی وجود داشته است. همچنین صنعت استخراج معادن در آن شهر رواج یافته بودکه هم اکنون نیز باقی است و اشیاء نفیسی که از راه این صنعت ساخته میشود در سراسر اروپا بفروش میرسد و اکنون در آن شهر نه کارخانه برای تهیۀ صنایع مزبوردایر است و مردم توانگر با دلبستگی فراوان مصنوعات یدی مزبور را از قبیل ساعت و کیف و جام و عصا و قلم و کارد و جز اینها میخرند و همه این صنایع از دوران فرمانروائی عرب برای مردم طلیطله بیادگار مانده است. طلیطله از سال 712 تا 1085 میلادی یعنی قریب 4 قرن در تصرف عرب بوده است و شهر مزبور در تمام مدت فرمانروائی آنان همچون مشعل فروزانی انوار دانش و هنر را بجهان میپراکنده است. بااینکه تمدن عربی بر طلیطله استیلا یافته بود گروهی از مسیحیان آن شهر همچنان آئین خویش را حفظ میکردند لیکن زبان عرب و فرهنگ آن قوم را نیز فرامیگرفتند و نماز خود را که در اصطلاح آنان موسوم به ’طقوس کنیسیه’ است به هر دو زبان عربی و زبان گت ها ادا میکردند و مردم اسپانیا این گروه را ’موزاراب’ مینامیدند که محرف از ’نصف عرب’ است و شگفت اینست که مردم طلیطله پس از خارج شدن آن شهر از تصرف عرب باز هم بزبان و تمدن عرب شیفتگی نشان میدادند و اسناد معاملات و کلیۀ قباله ها و مدارک خود را تا سال 1580 میلادی بزبان عربی مینوشتند، بعبارت دیگر آثار تمدن عرب تا سیصد سال پیش در آن شهر وجود داشته است و از بین رفتن آن هم درنتیجۀ فرمانهای مکرری بوده است که از طرف حکومت صادر میشده و کسانی را که بعربی سخن میگفته یا کتابت میکرده اند مورد بازخواست قرار میداده اند و اگر این سختگیری ها نمی بود چه بسا که زبان عرب تا امروز هم در آن شهر همچنان پایدار بود. ’آنجل گونزالز پالانسیه’ یکی از استادان ادبیات مادرید تحت عنوان ’نصف عرب یا موزاراب طلیطله در قرن 12 و 13’ مقدار بسیاری اسناد و چکها گردآوری کرده که تا آن روزگار در طلیطله نوشته میشده است، اسناد عربی مزبور با ترجمه اسپانیایی آن بالغ بر سه مجلد و قریب هزار صفحه به قطع بزرگ است... مسیو ژوسه صاحب جغرافیای مصور اسپانیا و پرتغال مینویسد: رسوبات تمدن بشری که در طلیطله پایدار مانده است این شهر را بمنزلۀ یک موزۀ حقیقی قرار داده است و به هیچ رو با موزه های عادی که صاحبان آنها آثار نادر را گرد می آورند تا مردم آنها را تماشا کنند، قابل مقایسه نیست بلکه این موزۀ حقیقی عصرهای تاریخی بشر راکه بالغ بر بیست قرن است نمودار میکند و مردم هر عصری آثاری از خود در آن بیادگار گذاشته اند، از اینرو کسی که به اسپانیا برود و طلیطله را نبیند مانند آنست که اسپانیا را نشناخته است، چه طلیطله شهری اصیل وپایدار و بارز است و در آن از اشیاء معمولی که مایۀ افسردگی انسان میشود نمونه هائی نیست بلکه همه آثار آن از نمونه های اصیل و عالی است که نظر باستان شناس و اهل فن را بخود جلب میکند، این شهر بتنهائی شایستگی آن را دارد که جهانگردان بخاطر آن به اسپانیا سفرکنند. در مدخل شهر پلی بر نهر تاجه است که دارای یک دهانه میباشد و بر روی این پل برجی است که بر آن نوشته شده است: رود طغیان کرد و درنتیجه پل منهدم شد، ازینرو الفونس ملقب به حکیم در سال 1252 میلادی آن را مرمت کرد آنگاه بر یماط اسپانیائی مطران تینوریو در سال 1380 میلادی مجدداً بتکمیل آن پرداخت. این پل از روزگار فرمانروائی عرب و بلکه پیش از تسلط آنان نیز وجود داشته است. سالازار دو مندوزه نوشتۀ عربی را که برسنگی درین پل منقور بوده بدینسان نقل کرده است: ’اﷲاکبر و الصلاه و السلام علی جمیع من آمن باﷲ و رسوله محمد’. و کنت دو موره نوشتۀ دیگری را که در درون پل مدفون بوده چنین نقل کرده است: ’بنی هذا الجسر بامر ملک طلیطله العظیم محمد سوید المجاشعی بطلیطله حرسها اﷲ و انتهی سنه 204 للهجره’. (از الحلل السندسیهج 1 ص 363 و 364 و 365 و 366 و 421). جمعیت طلیطله 26000 تن است، این شهر نزدیک مادرید است و طارق بن زیادبسال 714 هجری قمری آن را فتح کرد، آنگاه الفونس پادشاه قشتاله شهر مزبور را در سال 1085 هجری قمری از عرب بازگرفت. رجوع بفهرست ج 1 و ج 3 الحلل السندسیه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ جَ)
حصنی است از حصون اقلیم بجایه در اسپانیا. (الحلل السندسیه ج 1 ص 75)
لغت نامه دهخدا
(طَ بُ لُ سِ)
شهری است به شام. (منتهی الارب) (آنندراج). طرابلس شام. در اقلیم چهارم واقع، طولش 60 درجه و 35 دقیقه، و عرض آن 34 درجه میباشد. (معجم البلدان ج 6 ص 36). و آن نامی یونانی است بمعنی سه شهر. (دمشقی). لغت شامیه و اصل آن اطرابلس بهمزه، یا لغت رومی است معنی آن سه شهر. (منتهی الارب) (آنندراج). شهریست ساحلی و عاصمۀ طرابوزان شهریست مشهور بر ساحل دریای شام، بین لاذقیه و عکا. (معجم البلدان ج 1 ص 283). بندری است در شام بر ساحل بحرالروم واقع در شمال بیروت و دارای چهل هزار سکنه، و از آنجا چرم و اسفنج خیزد. شهر طرابلس شام یکی از بلاد سوریه و بر کنار بحر ابیض متوسط 34 درجه و 26 دقیقه و 36 ثانیه از عرض شمالی و 35 درجه و 44 دقیقه و 20 ثانیه از طول شرقی بر دو کنارۀ نهر ابی علی واقع است. سابقاً این شهر در رأس زبانۀ داخل در دریائی که امروز لنگرگاه واقع است بنا شده بود، ولی پس از آنکه این شهر به دست مسلمانان گشوده شد، شهر قدیم خراب گردید و بجای آن بمسافت میلی دور از آن شهر دیگری بنا کردند و نام شهر کهنه را بدان نهادند. بنیان عمارات این شهر تمامی از سنگ و دارای خانه های ساخته شده از یک طبقه و دو طبقه میباشد، و بناهای زیبا و مدارس متعدد و مساجد بسیار و مطبعه و روزنامه های جالب توجه دارد. گرمابه هائی دارد که در تمامی اطراف و جوانب آن لوله کشی شده و آب فراوان در هر لحظه که خواهند روان است. درخت و اشجار میوه در این شهر بسیار و باغات مصفاو رزستان و بساتین طرب انگیز اطراف و جوانب شهر را فراگرفته است. خاک این شهر برای کشت و تربیت اشجار و نباتات استعداد کامل دارد، میوه های متنوع، از قبیل: پرتقال، لیمو، نارنج و گلابی در این شهر نیک بعمل آیدو انواع و اقسام شکوفه ها و گلها بویژه گل سرخ بسیاراست. هوای این شهر مرطوب است اهالی آن در غایت ظرافت و نهایت مهربانی نسبت بمردم رفتار میکنند. در تحصیل فنون و آداب خصوصاً در تشحیذ قریحۀ شعری حرص و ولعی دارند تا بحدی که نظم اشعار را یک نوع سلیقه میشمارند. اهل شهامت و عزت نفس و شدت بأس و کرم میباشند. مناظره و رقابت با اقران و همسران خود را دوست دارند. علی الخصوص در مورد مناصب عالی. در پرورش کرم ابریشم اهتمام بسیار مبذول میدارند و در بافتن جامه های ابریشمین بسیار ماهرند. بازرگانی در این شهر رواج کامل دارد. بزرگترین محصول آن حریر، صابون، اسفنج، مازو، تنباکو، پرتقال، لیمو و سایر میوه هاست. جمعیت این شهر از بیست هزار تن افزون باشد که قسمت عمده آن مسلمانان و بقیه عیسویان از طوایف مختلف رومیها و مارونیها، کمی از یهودان و سایر ادیان میباشند. لنگرگاه کنونی این شهر در مرکز قدیمی خود واقع و اکثر مراکز تجارتی در آنجاست و قریب ده هزار تن جمعیت آن میباشد. مسیحیان چندین بار این شهر را در حصار گرفتند و زیان و خسارت بسیار بدان وارد آوردند و کتاب خانه آنجا را که دارای سیصدهزار مجلد از کتب زبانهای عربی و پارسی و یونانی بود طعمه حریق ساختند. سلطان صلاح الدین ایوبی اگرچه مدتی آنجا را در سال 584 هجری قمری محاصره کرد، ولی موفق به اخراج مسیحیان و فتح شهر نگردید. بعد از سلطان صلاح الدین یکی از ملوک مصر آنجا را بگشود و خلقی بسیار از اهالی آنجا را بکشت، معذلک پادشاه قبرس در 768 هجری قمری شهر مزبور را بازستاند و آن شهر را آتش زد و ویران ساخت. چند بنا از آثار قدیم آنجا باقی است، از آن جمله شش برج برای محافظت و نگهبانی شهر بر کنار دریا از جهت شمال زبانۀ سابق الذکر برپاست. (ذیل معجم البلدان ج 2 ص 292). و صاحب قاموس الاعلام آرد: طرابلس شام. نام شهر مرکزی ایالتی تابع بیروت در ساحل شام است و در 65هزارگزی شمال شرقی بیروت، بر نهر ابوعلی و سه هزارگزی بالای مصب نهر مذکور و در دامنۀ کوه منفردی واقع است. اسکله ای در مصب رودخانه و ساحل بحر دارد. سکنۀ آن 24000 تن است و دارای یک قلعه مربوط به زمان اهل صلیب میباشد. 17 جامع، 28 مدرسه و کتابخانه، 15 تکیه و مدارس ابتدائی و متوسطه دارد و دارای دوازده کلیسا و دیر دارالحکومۀ منتظم، بازار زیبای پر جوش وخروش، کارخانه های ابریشمی متعدد و دباغخانه های بسیار است، کمربندهای حریری بنام طرابلس، قماشهای ابریشمی برای چادرشب و غیره از ساخته های مخصوص آن شهر است. صابون پزخانه ها، کارگاههای عطرسازی، باغ ها و باغچه های بسیار زیبا و باصفای پرتقال و لیموی لطیف و نیکو در آن شهر وجود دارد. تجارت آن دارای رونق مخصوصی است چه در سایۀ دایر بودن اسکله تجارت جهات حما و حمص روز به روز رو به تزاید و ترقی است و نیز شهر طرابلس مرکز تجارت اسفنج میباشد که در آنجا صید میگردد. 15000 تن از اهالی آن مسلمان و بقیه نصاری هستند که به جماعات گوناگون منقسم میشوند و همه بزبان عربی تکلم میکنند. طرابلس شام شهر قدیمی است و بوسیلۀ مهاجران صور و صیدا و ارواد تأسیس شده و از سه محله ترکیب یافته بود گرداگرد هر یک را سوری احاطه میکرد و از این رو آنرا تریبولیس (یعنی سه بلده) نامیده اند، این شهر در زمان رومیان و امپراتوران قسطنطنیه نیز بسیار معمور و آباد بوده است. مسلمانان پیرایه هایی هم برآن بستند و آن را آبادتر کردند. یک کتاب خانه بسیاربزرگ در اینجا تأسیس کرده بودند، بدبختانه اهل صلیب این کتابخانه را آتش زدند با وجود سوء ادارۀ آن زمانها با کشورهای اروپا مناسبات تجارتی پیدا کرده بود و کارخانه های بسیار حریر و شیشه و غیره در آن بکارافتاد. صلااح الدین ایوبی و بیبرس اینجا را دربندان کردند و سرانجام به دست قلاوون فتح و مسترد گردید. شهرقدیم در ساحل واقع است و در اطراف اسکله آثار عتیقه فراوان مشاهده میشود. در زمان یاور سلطان سلیم خان با دیگر ممالک شام به کشور عثمانی ملحق شد و مدت مدیدی مرکز ایالتی بشمار میرفت. و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 480 و نزهه القلوب چ اروپا ص 253 و 268 و فهرست حبیب السیر چ خیام و ایران باستان ج 1 ص 106 و ج 3 ص 2032 و عقدالفرید چ سعید عریان چ مصر ج 7 ص 284 و تاریخ مغول اقبال ص 210، 266، 276 و سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلن ص 17، 18 و 28 و کلمه اطرابلس شود
لغت نامه دهخدا
(طُرْ را)
شهرستانی است به مصر، یا آن ضرابیه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ لَ)
غافث. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طُ رَ)
از دهات هجر است که مرکز فرمانروای بحرین است. (مراصد). صیغۀمصغر است و آن از قرای هجر باشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ترستوج. طرستوج. مول. قسمی ماهی. رجوع به طرستوج و دزی شود
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ)
طرسطوج. طرذیلون. سیسالیوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(طِ فُ لُ)
اسم یونانی و بمعنی ذوثلاثه اوراق است و مشترک است در حندقوقا و نبات خصیهالثعلب و به عربی مراد از او حومانه است و آن نباتی است قریب به ذرعی و شاخهای او باریک و سیاه و شبیه به اذخر و برگش مثل برگ حندقوقا و در هر شعبه سه عدد و گلش بنفش و رایحۀ او شبیه به عصفر و بیخش دراز و صلب و تخمش مایل به پهنی و با زغب و مستعمل از او تخم و برگ است. در سیم گرم و خشک و مدرّ بول و حیض و مقوی معده و جگر و مفتح و با سکنجبین جهت سموم هوام و سپرز و با آب سرد جهت عسر بول وصرع و ابتداء استسقاء و درد رحم، و بیخ او از ادویۀ کبار تریاقیه است، و شربتش دو درهم و مضر گرده و مصلحش کتیرا است. و گویند سه عدد برگ و سه عدد تخم اوجهت تب مثلثه و چهار عدد از هر یک جهت ربع بالخاصیهمؤثر است. و نطول طبیخ او رافع الم گزیدن هوام و مقرح جلد و مصلحش لعاب بزرقطونا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). معنی آن به یونانی ذوثلاثه اوراق بود و این اسم مشترک است بر حندقوقی و آن گفته شد و بر نبات خصی الثعلب و آن نیز گفته شد و دیگر بر دوائی که مخصوص است به این اسم و آن حومانه است و به یونانی نام بسیار دارد. بعضی وی را سواس خوانند و بعضی اسقلیطس و بعضی فیقن و بعضی اکسون فیلن و آن نباتی است که درازی قد وی یک گز بود یا بیشتر و قضبان وی باریک بود و سیاه مانند اذخر، در ابتدا بوی سداب کند و در آخر بوی قفر و گل وی جرجیری بود و طبیعت وی گرم و خشک بود در سیم، مانند قفرالیهود و تخم وی و ورق وی چون به آب بیاشامند نافع بود به شوصیه و عسرالبول و صرع و ابتداء استسقاء و درد رحم و حیض و براند بول را و باید که ازتخم وی سه درم و از ورق حبها بخورند و ورق چون با سکنجبین بیاشامند نافع بود جهت گزندگی جانوران و بعضی گویند طبیخ نبات وی چون با بیخ وی بود و بر موضع گزندگی جانوران نهند، درد ساکن گردد و بعضی مردمان در تب مثلثه سه ورق و سه حب از وی با شراب بیاشامند زایل کند و بیخ وی از ادویه های معاجین بود. (اختیارات بدیعی). دوایی است که آن را اندقوقو گویند و حندقوقو همان است و آن اسپست باشد و به عربی ذوثلاثه الوان و ذوثلاثه اوراق خوانند و معنی آن هم به یونانی ذوثلاثه اوراق است و گیاه خصی الثعلب را نیز گویند. (برهان) (آنندراج). شبدر. حندقوقا. خصی الثعلب. حومانه. نام مشترکی است ولی هرگاه بطور مطلق آن را بکار برند مراد جرمانه باشد و آن مانند حندقوقا دارای سه برگ است. در سوم گرم و خشک است، درد اضلاع و سدد را بهبود بخشد و مدر بود، خستگی و عسر بول و سپرز را سودمند باشدو سه برگ آن با سه دانه تب مثلث را شفا بخشد و چهارعدد از هر یک برای ربع مفید است و مقرح است و مصلح آن لعابهاست. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 238)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ مِ لَ)
مصغر حرمل. درختی است مانندانار کوچک و برگ آن نرم تر از برگ انار است و ریزه های آن از ریزه های درخت عشر کوچک تر باشد، و چون خشک شود بصورت نرم تر از پنبه درآید که متکای شاهان از آن پر کنند و به اشراف هدیه کنند و آنرا باد به آسانی حمل میکند. (تاج العروس). و این همان نرم خاشاکی است که امروز آن را با آهک مخلوط کرده برای سفید کردن دیوار درون گرمابه ها بکار برند و آنرا در تهران لویی و در بروجرد کره پو خوانند
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
اوریوله. اریواله. رجوع به اریول شود: و یقال ان اریوله هی تدمیر و هی اسم ملک ملکها من قدیم و منه اخذها المسلمون حین الفتح. (نخبه الدهر دمشقی ص 245)
لغت نامه دهخدا
(طِ فُ لَ)
به یونانی حندقوقی است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به طریبله شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بالا انداختن کمیز را. یقال: طربل بوله طربله، بالا انداخت کمیز را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ / لِ)
پیکان پهنی که مانند بیل باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربیله
تصویر ربیله
فربهی، تن آسانی، فراخزیستی، تری نمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طربیله
تصویر طربیله
اسپانیای تازی گشته شبدر از گیاهان شبدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تریبه
تصویر تریبه
استخوان سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریبه
تصویر زریبه
پهست آغل، بیشه شیر
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته شبدر گیاه، شبدرک (حومانه) گیاه، جرموج سگ انگور (خصیه الثعلب) گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفیله
تصویر طرفیله
خصیصه الثعلب، شبدر، عوینه
فرهنگ لغت هوشیار
گربیله غر پارسی است حرکت پیاپی قسمت تحتانی بدن مثل حرکت غربیل (غربال)، نوعی قر کون و کچول. یا قرو غربیله. قر دادن به کمر ادا و اطوار، حرکات و سکنات زنان در وقت آرمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریبگه
تصویر فریبگه
جایی که در آنجا طلسم بسته باشند، طلسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سربیله
تصویر سربیله
((~. لَ یا لِ))
پیکان پهن، تیر دو شاخه، بیلک هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غربیله
تصویر غربیله
((غَ لَ یا لِ))
حرکت پیاپی قسمت تحتانی بدن مثل حرکت غربیل (غربال)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طریقه
تصویر طریقه
شیوه
فرهنگ واژه فارسی سره