سالک، آنکه راهی در پیش گیرد و در آن راه برود، رونده، پیرو، پارسا، زاهد، در تصوف آنکه با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیر و سلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می گویند، عارف
سالِک، آنکه راهی در پیش گیرد و در آن راه برود، رونده، پیرو، پارسا، زاهد، در تصوف آنکه با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیر و سلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می گویند، عارف
از مشاهیر بلاد ارمنیهالصغری است. (نزهه القلوب چ اروپا ص 264). موضعی است به ارمینیه. (منتهی الارب). جایگاهی است به ارمینیه که بحتری شاعر عرب نام آن را در این بیت خود که از قصیده ای که در مدیحۀ محمد بن یوسف سرود آورده است: و لا عز للاشراک من بعدما التقت علی السفح من علیا طرون عساکره. ، و نیز حصاری است بین بیت المقدس و رمله که آن حصار هم از فتوحات صلاح الدین ایوبی بسال 583 هجری قمری در تواریخ ثبت است. (معجم البلدان ج 6 ص 46)
از مشاهیر بلاد ارمنیهالصغری است. (نزهه القلوب چ اروپا ص 264). موضعی است به ارمینیه. (منتهی الارب). جایگاهی است به ارمینیه که بحتری شاعر عرب نام آن را در این بیت خود که از قصیده ای که در مدیحۀ محمد بن یوسف سرود آورده است: و لا عز للاشراک من بعدما التقت علی السفح من علیا طرون عساکره. ، و نیز حصاری است بین بیت المقدس و رمله که آن حصار هم از فتوحات صلاح الدین ایوبی بسال 583 هجری قمری در تواریخ ثبت است. (معجم البلدان ج 6 ص 46)
حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب ذیل ذکر انهار آذربایجان آورده: آب تغتو، از کوههای کردستان به حدود گریوۀ سیناء برمیخیزد و به آب جغتو، جمع شده به دریای شور طروج میریزد، طولش پانزده فرسنگ باشد. آب جغتو، از کوههای کردستان به حدود ده سیاه کوه برمیخیزد و بر ولایت مراغه گذشته، به آب صافی و آب تغتو در دریای شور طروج میریزد، طولش بیست فرسنگ باشد. و نیز در ذیل ذکر بحیرات ایران آورده که: بحیرۀ چیچست، به ولایت آذربایجان، آن را دریا شور گویند، بلاد ارومیه و اشنویه و دهخوارقان و طروج و سلماس بر ساحل اوست و در میانش جزیره ای و بر آنجا کوهی است که مدفن پادشاهان مغول است، آبهای تغتو و جغتو و صافی و سراورود در او میریزد، دورش چهل وچهار فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 223، 224، 241)
حمداﷲ مستوفی در نزهه القلوب ذیل ذکر انهار آذربایجان آورده: آب تغتو، از کوههای کردستان به حدود گریوۀ سیناء برمیخیزد و به آب جغتو، جمع شده به دریای شور طروج میریزد، طولش پانزده فرسنگ باشد. آب جغتو، از کوههای کردستان به حدود ده سیاه کوه برمیخیزد و بر ولایت مراغه گذشته، به آب صافی و آب تغتو در دریای شور طروج میریزد، طولش بیست فرسنگ باشد. و نیز در ذیل ذکر بحیرات ایران آورده که: بحیرۀ چیچست، به ولایت آذربایجان، آن را دریا شور گویند، بلاد ارومیه و اشنویه و دهخوارقان و طروج و سلماس بر ساحل اوست و در میانش جزیره ای و بر آنجا کوهی است که مدفن پادشاهان مغول است، آبهای تغتو و جغتو و صافی و سراورود در او میریزد، دورش چهل وچهار فرسنگ باشد. (نزهه القلوب چ اروپا ص 223، 224، 241)
از جائی وشهری برآمدن. (صراح). از جائی به جائی شدن یا آمدن. (زوزنی). از جائی و شهری آمدن کسی را، یا ناگاه برآمدن از جائی بر کسی. یقال: طراء علیهم، اذا اتاهم من مکان، او خرج علیهم منه فجاءه. (منتهی الارب)
از جائی وشهری برآمدن. (صراح). از جائی به جائی شدن یا آمدن. (زوزنی). از جائی و شهری آمدن کسی را، یا ناگاه برآمدن از جائی بر کسی. یقال: طَرَاءَ علیهم، اذا اتاهم من مکان، او خرج علیهم منه فُجاءه. (منتهی الارب)
طروقهالفحل، مادۀ شتر نر. (منتهی الارب). نه جفت او، طروقهالرجل، زن مرد. (منتهی الارب). نه همسر او. و منه: کان یصبح جنباً من غیر طروقه. (منتهی الارب) ، ناقه طروقهالفحل، به وقتی رسید ناقه که نر داده شود آن را و کذلک المراءه. (منتهی الارب). ماده ای که جوان شود و رغبت نر کند
طروقهالفحل، مادۀ شتر نر. (منتهی الارب). نه جفت او، طروقهالرجل، زن مرد. (منتهی الارب). نه همسر او. و منه: کان یصبح جنباً من غیر طروقه. (منتهی الارب) ، ناقه طروقهالفحل، به وقتی رسید ناقه که نر داده شود آن را و کذلک المراءه. (منتهی الارب). ماده ای که جوان شود و رغبت نر کند
به یونانی گلی است که آن را بستان افروز و تاج خروس گویند. (برهان) (آنندراج). برطانیقی است. (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). برطانیقس است وبعضی بستان افروز دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه)
به یونانی گلی است که آن را بستان افروز و تاج خروس گویند. (برهان) (آنندراج). برطانیقی است. (اختیارات بدیعی) (تحفۀ حکیم مؤمن). برطانیقس است وبعضی بستان افروز دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه)
طریقوقن گویند. و سیلقون قاونیا نیز گویند. و آن زعرور است. (اختیارات بدیعی). به لغت یونانی میوه ای است صحرائی که آن را به عربی زعرور و در خراسان علف شیران گویند و آن را طریقوقن هم خوانده اند و بعضی گویند زعرور هم یونانی است. (برهان) (آنندراج). این کلمه مصحف طریکوکوس یونانی است. رجوع به طریقوقن و طریقوقون شود
طریقوقن گویند. و سیلقون قاونیا نیز گویند. و آن زعرور است. (اختیارات بدیعی). به لغت یونانی میوه ای است صحرائی که آن را به عربی زعرور و در خراسان علف شیران گویند و آن را طریقوقن هم خوانده اند و بعضی گویند زعرور هم یونانی است. (برهان) (آنندراج). این کلمه مصحف طریکوکوس یونانی است. رجوع به طریقوقن و طریقوقون شود
دهی جزء دهستان مرکزی بخش فیروزکوه شهرستان دماوند در 20000 گزی خاور فیروزکوه و در 50000 گزی شمال راه شوسۀ فیروزکوه به سمنان. کوهستان سردسیر با 690 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و بنشن و سیب زمینی و جزئی بیدستان و لبنیات. شغل اهالی زراعت و مکاری و گلیم و جاجیم بافی. راه آن مالرو است و تا نزدیکی آبادی ماشین میرود. مزرعۀ ارو و کلارخان جزء این ده است. در تابستان ایل سنگسری به حدود این ده می آیند. بین طرود و میرشکار معدن زغال سنگ وجود دارد. از آثار قدیم قلعۀ خرابۀ لاجوردی بین کلارخان و طرود واقع اخیراً به اجازۀ وزارت فرهنگ شروع به کاوش شده است. نام این قلعه در شاهنامه جائی که یزدگرد موقع عقب نشینی دستور نگاهداری چند قلعه را برای حفظ بنه میدهد برده شده است (دژ گنبدان و دژ چرمنه، دژ لاجوردی برای بنه). قلعۀ خرابۀ آرو در شمال طرود و قلعۀ خرابه ای نیز در خود آبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش فیروزکوه شهرستان دماوند در 20000 گزی خاور فیروزکوه و در 50000 گزی شمال راه شوسۀ فیروزکوه به سمنان. کوهستان سردسیر با 690 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و بنشن و سیب زمینی و جزئی بیدستان و لبنیات. شغل اهالی زراعت و مکاری و گلیم و جاجیم بافی. راه آن مالرو است و تا نزدیکی آبادی ماشین میرود. مزرعۀ ارو و کلارخان جزء این ده است. در تابستان ایل سنگسری به حدود این ده می آیند. بین طرود و میرشکار معدن زغال سنگ وجود دارد. از آثار قدیم قلعۀ خرابۀ لاجوردی بین کلارخان و طرود واقع اخیراً به اجازۀ وزارت فرهنگ شروع به کاوش شده است. نام این قلعه در شاهنامه جائی که یزدگرد موقع عقب نشینی دستور نگاهداری چند قلعه را برای حفظ بنه میدهد برده شده است (دژ گنبدان و دژ چرمنه، دژ لاجوردی برای بنه). قلعۀ خرابۀ آرو در شمال طرود و قلعۀ خرابه ای نیز در خود آبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
ابن فهم بن عمرو. از قبیلۀ قیس عیلان، عدنانیه، یکی از اجداد جاهلیان. شاعری از پسران وی بنام اعشی طرود در شعرای تازی نام برده شده است. منازل بنی طرود در زمین نجد بوده است و از آنجا به افریقیه داخل شدند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 447)
ابن فَهْم بن عمرو. از قبیلۀ قیس عیلان، عدنانیه، یکی از اجداد جاهلیان. شاعری از پسران وی بنام اعشی طرود در شعرای تازی نام برده شده است. منازل بنی طرود در زمین نجد بوده است و از آنجا به افریقیه داخل شدند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 447)
برجستن گشن بر ماده. (منتهی الارب). گشنی کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی) ، به شب آمدن کسی را. (منتهی الارب). به شب آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آمدن به شب، طلوع
برجستن گشن بر ماده. (منتهی الارب). گشنی کردن شتر. (تاج المصادر بیهقی) ، به شب آمدن کسی را. (منتهی الارب). به شب آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آمدن به شب، طلوع