نام محلی در 16400متری مشهد، بین مشهد و جیم آباد، کنارراه مشهد به کاریز و برای کسی که از طریق نیشابور عازم مشهد باشد، میان باج ساروق و مشهد و در 908900متری طهران و در جنوب مشهد واقع است. و هر گاه از مشهدعازم تربت حیدریه باشند طرق میان مشهد و باج ساروق واقع و 11050متری مشهد است. قریه ای است به دوفرسنگی مشهد رضا علیه السلام بین راه طهران و مشهد. و رجوع به تروق و حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 183 و 314 و تاریخ افشاریه و زندیه موسوم به مجمل التواریخ ص 95 و 316 شود. دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد در 70هزارگزی جنوب مشهد سر راه شوسۀ شهنه به نیشابور. جلگه، معتدل، با 5541 تن سکنه. آب آن از رودخانه، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام محلی در 16400متری مشهد، بین مشهد و جیم آباد، کنارراه مشهد به کاریز و برای کسی که از طریق نیشابور عازم مشهد باشد، میان باج ساروق و مشهد و در 908900متری طهران و در جنوب مشهد واقع است. و هر گاه از مشهدعازم تربت حیدریه باشند طرق میان مشهد و باج ساروق واقع و 11050متری مشهد است. قریه ای است به دوفرسنگی مشهد رضا علیه السلام بین راه طهران و مشهد. و رجوع به تروق و حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 183 و 314 و تاریخ افشاریه و زندیه موسوم به مجمل التواریخ ص 95 و 316 شود. دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد در 70هزارگزی جنوب مشهد سر راه شوسۀ شهنه به نیشابور. جلگه، معتدل، با 5541 تن سکنه. آب آن از رودخانه، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
جمع واژۀ طریق. راهها. - وزارت طرق، وزارتی که ادارۀ شاهراه ها کند به ساختن و ترمیم. وزارت راه. (فرهنگستان). ، نحوه ها. نمطها: ارتفاعات آن را حاصل میکند و به سبل و طرق آن میرساند. (تاریخ بیهقی). و اوقاف اجداد و آباء ایشان هم از پرگار افتاده، و طرق و سبل آن بگردیده. (تاریخ بیهقی). از اوقاف این تربت نیکو اندیشه باید داشت تا به طرق و سبل رسد. (تاریخ بیهقی)
جَمعِ واژۀ طریق. راهها. - وزارت طرق، وزارتی که ادارۀ شاهراه ها کند به ساختن و ترمیم. وزارت راه. (فرهنگستان). ، نحوه ها. نمطها: ارتفاعات آن را حاصل میکند و به سبل و طرق آن میرساند. (تاریخ بیهقی). و اوقاف اجداد و آباء ایشان هم از پرگار افتاده، و طرق و سبل آن بگردیده. (تاریخ بیهقی). از اوقاف این تربت نیکو اندیشه باید داشت تا به طرق و سبل رسد. (تاریخ بیهقی)
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چَکاو، چَکوک، چاوَک، ژوله، جَل، جَلَک، هوژه، خُجو، خاک خُسپه، نارو، قُبَّرَه، قُنبُرَه
راه کردن و راه یافتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، سیر کردن بسوی کسی و رسیدن بدو، راه خواستن برای امری. (از اقرب الموارد) ، عبور کردن از یکدیگر در راه ومزاحم شدن و اذیت کردن، مسافرت نمودن. منشعب شدن و جدا شدن. (ناظم الاطباء) ، شکسته شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مقابلی و جدایی و بی قراری و مقابلی الفاظ مترادف. (ناظم الاطباء)
راه کردن و راه یافتن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، سیر کردن بسوی کسی و رسیدن بدو، راه خواستن برای امری. (از اقرب الموارد) ، عبور کردن از یکدیگر در راه ومزاحم شدن و اذیت کردن، مسافرت نمودن. منشعب شدن و جدا شدن. (ناظم الاطباء) ، شکسته شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مقابلی و جدایی و بی قراری و مقابلی الفاظ مترادف. (ناظم الاطباء)
پی شتران. یقال: جائت الابل علی طرقه واحده، و علی خف واحد، ای علی اثر واحد. (منتهی الارب). اثر الابل بعضها فی اثر بعض. (مهذب الاسماء) ، پر برهم نشسته. (منتهی الارب)
پی شتران. یقال: جائت الابل علی طرقه واحده، و علی خِف واحد، ای علی اثر واحد. (منتهی الارب). اثر الابل بعضها فی اثر بعض. (مهذب الاسماء) ، پر برهم نشسته. (منتهی الارب)
یک بار، هرچه باشد. یقال: اتیته الیوم طرقهً او طرقتین، یعنی آمدم او را امروز یک بار یا دو بار. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پیشه و صنعت: هذا طرقهالرجل، یعنی این پیشه و صنعت اوست. (منتهی الارب) (آنندراج)
یک بار، هرچه باشد. یقال: اتیته الیوم طرقهً او طرقتین، یعنی آمدم او را امروز یک بار یا دو بار. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پیشه و صنعت: هذا طرقهالرجل، یعنی این پیشه و صنعت اوست. (منتهی الارب) (آنندراج)
مرغی است. نوعی مرغ است سیاه، دوچند گنجشکی و سخن گوی. قسمی مرغ که پرهای آن به سیاهی گراید و مانند طوطی تقلید صوت شنوده کند. شارک. شارو. شار. شحرور. قره طاوق. توکا. چاله خوس. چاله خسب
مرغی است. نوعی مرغ است سیاه، دوچند گنجشکی و سخن گوی. قسمی مرغ که پرهای آن به سیاهی گراید و مانند طوطی تقلید صوت شنوده کند. شارک. شارو. شار. شحرور. قره طاوق. توکا. چاله خوس. چاله خسب
دهی از دهستان فاروج بخش حومه شهرستان قوچان در 30هزارگزی شمال باختری قوچان و 5هزارگزی جنوب شوسۀ قوچان به شیروان. جلگه و معتدل با 56 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان فاروج بخش حومه شهرستان قوچان در 30هزارگزی شمال باختری قوچان و 5هزارگزی جنوب شوسۀ قوچان به شیروان. جلگه و معتدل با 56 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
تاریکی راه ها تاریکی، آزمندی، گولی، گول، خوی، راه روش، تو بر تو، بر هم، بر هم نهادن، دام کوچک روش نادرست نویسی تراکه ترغه از ترکیدن نادرست نویسی درغه از پرندگان جل جلک (گویش خراسانی) باروت، بازیچه ایست کودکان را
تاریکی راه ها تاریکی، آزمندی، گولی، گول، خوی، راه روش، تو بر تو، بر هم، بر هم نهادن، دام کوچک روش نادرست نویسی تراکه ترغه از ترکیدن نادرست نویسی درغه از پرندگان جل جلک (گویش خراسانی) باروت، بازیچه ایست کودکان را