جدول جو
جدول جو

معنی طرسمین - جستجوی لغت در جدول جو

طرسمین
(طَ سَ)
نام ادریس علیه السلام: و او (ادریس) در میان یونانیان به طرسمین و ارمس مشهور است. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسمان
تصویر ارسمان
(پسرانه)
نام پهلوانی در کتاب سیرت جلال الدین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاسمین
تصویر ژاسمین
(دخترانه)
یاسمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یاسمین
تصویر یاسمین
(دخترانه)
یاسمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یاسمین
تصویر یاسمین
یاس، درختچه ای زینتی با گل های زرد، سفید یا بنفش، یاسمن، سمن، یاسم، سجلاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرامین
تصویر چرامین
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چراخوٰار، چراخور
کاه، علف برای مثال چو حیوانی ست مانده در بیابان / ز بخت بد نه آب و نه چرامین (شمس فخری - لغت نامه - چرامین)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرزمین
تصویر سرزمین
زمین پهناور که قوم و طایفه ای در آنجا به سر ببرند، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورهمین
تصویر ورهمین
نانی که از مخلوط آرد جو و گندم می پختند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
فرمان ها، امرها، دستورها، رل ها، جمع واژۀ فرمان
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
نوعی از علف باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
بماندم اینجا بیچاره راه گم کرده
نه آب با من یک شربه ناخر امینا.
بهرامی (از لغت فرس اسدی)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
بمعنی چرام است که چراگاه و علفزار باشد. (برهان). چراگاه. (جهانگیری). چرام و چراگاه و علفزار. (ناظم الاطباء). چرام. (فرهنگ نظام). چراگه. مرتع:
حسود شاه را در باغ امید
نمانده است از ثمر غیر از سبد چین
چو حیوانیست مانده در بیابان
ز بخت بد نه آب و نه چرامین.
شمسی فخری (از جهانگیری).
، علف. (صحاح الفرس). بمعنی کاه و علف که به حیوان دهند اصح است. (بهارعجم) (انجمن آرا) (آنندراج). علوفه. (ناظم الاطباء). رجوع به چراگاه و چراگه و چرام شود
لغت نامه دهخدا
موضعی است در شمال غربی بهران در حوالی عشق آباد
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تماس لرد. سیاستمدار انگلیسی، متولد در ادمبورگ. وی یکی از خطبای بزرگ عصر خویش بود. (1750-1823م.)
ابنزر. حکیم الهی از مردم اکس ّ و یکی از مؤسسین کنیسۀ مخالف عقاید رسمی اکس. (1680-1754م.)
ویلیام. او راست: تاریخ هندوستان در عصربابر و همایون که در سال 1854 میلادی تألیف شده است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. ده مزبور از دو محل بفاصله دو کیلومتر بنام علیا و سفلی تشکیل گردیده و قسمت علیای آن 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
ابن ابی اصیبعه درباره کلمه هرمس اول آرد: و تلفظآن ارمس است و آن نام عطارد باشد و در نزد عرب ادریس و در نزد عبرانیان اخنوخ است. (از عیون الانباء ج 1ص 16). رجوع به هرمس و اخنوخ و ادریس و ارمس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خائف از خدا. متقی. زاهد، خائف. ترسنده. بیم زده. وحشت زده:
کی مار ترسگین شود و گربه مهربان
گر موش، ماژوموژ کند گاه درهمی.
(منسوب به رودکی)
لغت نامه دهخدا
(طَ حَ)
کبسیکج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرزمین
تصویر سرزمین
مملکت، مرزوبوم، اقلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسگین
تصویر ترسگین
متقی، زاهد، خائف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروسمین
تصویر اروسمین
اروسیمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرامین
تصویر چرامین
چراگاه علفزار، کاه علف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
علفزار، چراگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
جمع فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسمین
تصویر یاسمین
گلی خوشبو برنگ زرد یا کبود یا سفید که اسانس آنرا میگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورهمین
تصویر ورهمین
نانی باشد که ازآرد گندم وجوبهم آمیخته پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتسمین
تصویر مرتسمین
جمع مرتسم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسلین
تصویر مرسلین
ارسال شدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسمین
تصویر قاسمین
جمع قاسم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرامین
تصویر چرامین
((چَ))
چراگاه، کاه، علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرامین
تصویر خرامین
((خَ))
نوعی علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
((فَ))
جمع فرمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاسمین
تصویر یاسمین
((سَ))
یاسمن، گلی است خوشبو به رنگ زرد، سفید یا کبود، یاسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرزمین
تصویر سرزمین
((~. زَ))
مرز و بوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسمان
تصویر پرسمان
مسئله، موضوع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
فرمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره