- طرخان (پسرانه)
- از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار چینی در سپاه افراسیاب تورانی
معنی طرخان - جستجوی لغت در جدول جو
- طرخان
- ترکی تازی گشته بنگرید به ترخان ترخان
- طرخان
- ترخان، در دورۀ مغول لقبی که به بعضی از رجال یا درباریان و شاهزادگان مغول داده می شد و کسی که به این لقب و عنوان می رسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار می شد و هروقت می خواست می توانست بی اجازه به حضور شاه برود، کنایه از آزاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
خان مقتدر، خان با فراست، نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، موبدی در شاهنامه
ترکی برکشیده کسی که فرمانروایان مغول او را از میان دیگران بر می کشیدند واو پرگ داشت که هر گاه بخواهد نزد شاه برود، بزرگزاد
چرخنده، گردان، در حال چرخیدن
در دورۀ مغول لقبی که به بعضی از رجال، درباریان و شاهزادگان مغول داده می شد و کسی که به این لقب و عنوان می رسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار می شد و هروقت می خواست می توانست بی اجازه به حضور شاه برود، کنایه از آزاد
گیاه ترخون
گیاه ترخون
ترخون، گیاهی با ساقه های راست و نازک و برگ های دراز، باریک، خوش بو و کمی تندمزه که جزء سبزی های خوردنی به صورت خام مصرف می شود. اشتهاآور و زود هضم و برای تسکین دل درد و رفع یبوست نافع است
نو پدیدی در خود زایی
پارسی است و باید ترلان نوشته شود شاهباز از مرغان شکاری
محافظ (شبانه) نگهبان مراقب پاسدار
تثنیه طرف دوور دو سوی چیزی تثنیه طرف دو طرف چیزی، یکی از القاب 22 گانه زخاف اشعار عرب که در اشعار فارسی مستعمل است. اگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و ما بعد آن را طرفان خوانند
ترکی انبوه لشکر انبوه لشکر
پارسی تازی گشته ترخون (لاروس آن را یونانی معرب دانسته) از گیاهان
جمع فرخ، چوزگان جوجه ها ریزه گیاهان
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
لقبی برای شاهزادگان ترک و مغول که از پرداخت باج و مالیات معاف بودند و هرگاه که می خواستند بدون اجازه به حضور سلطان می رفتند
ترلان، پرنده ای شکاری از نوع باز به رنگ سیاه یا زرد و دارای چنگال های قوی و منقار خمیده
حادث شدن، پیدایش
Rotating, Swaying
вращающийся , колеблющийся
rotierend, schwingend
обертовий , коливаючийся
obracający się, kołyszący się
旋转的 , 摇摆的
rotativo, balançando
rotante, oscillante
rotatorio, balanceándose
rotatif, se balançant
roterend, schommelend