جدول جو
جدول جو

معنی طراده - جستجوی لغت در جدول جو

طراده
قایق، کرجی، زورق
تصویری از طراده
تصویر طراده
فرهنگ فارسی عمید
طراده
(طَرْ را دَ)
مؤنث طراد. کرجی. بلم. قایق. طراد. لتکا. زورق. قفه، زن بدعمل، رانندۀ کشتی. (مهذب الاسماء) ، علم. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1712، 1714، 1715، 1786 شود
لغت نامه دهخدا
طراده
ناوچه تند رو، درفش، کرجی مونث طراد، کشتی تند رو، قایق زورق، علم درفش رایت
فرهنگ لغت هوشیار
طراده
((طَ رّ دِ))
مؤنث طراد، کشتی تندرو، قایق، زورق، علم، درفش
تصویری از طراده
تصویر طراده
فرهنگ فارسی معین
طراده
زورق، قایق، کشتی تندرو، رایت، درفش، پرچم، علم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عراده
تصویر عراده
واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
نیرویی ارادی و نفسانی که شخص را برای رسیدن به هدف وادار به انجام عمل می کند، خواست، میل، قصد، تصمیم جدّی، در تصوف علاقۀ درونی سالک برای رسیدن به حق و حقیقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اراده
تصویر اراده
عراده، واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براده
تصویر براده
ریزه های فلز که هنگام کوبیدن یا سوهان زدن آن می ریزد، سونش، ساوآهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریده
تصویر طریده
شکار رانده شده، آنچه از شتران یا رمه که دزدیده و رانده شده، تکۀ دراز از حریر و جز آن، تیر، تیری که از چوب گز درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن چیزی مانند چوب و استخوان و جز آن بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراده
تصویر مراده
مونث مراد جمع مرادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراده
تصویر غراده
سماروغ سماروغ
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از آلات جنگ و قلعه گیری است که کوچکتر از منجنیق که بدان سنگ بر دشمن اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراره
تصویر طراره
گوشبر ترفندگر، بریک بر (جیب بر) کیسه بر، گربز، تیز زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرازه
تصویر طرازه
از پارسی تراز دوزی گلدوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرافه
تصویر طرافه
نو شدن، تازه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چرکی دندان، لا دندانی آنچه از خوراک لای دندان بماند، تف خشک کف دهان بر گوشه لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراوه
تصویر طراوه
نادرست نویسی تراوه جامه رنگین ابریشمی که بر نیزه و درفش بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرایه
تصویر طرایه
بشنج تری شادابی
فرهنگ لغت هوشیار
شکار شکار رانده، پاره کم پهنا از زمین، پاره دراز از پرند، پارچه نمدار که بدان تنور را پاک کنند، تاختن شکار رادن شده، رانده، کاروان شتر، چوبی که بر دوک و قمار نهند و تراشند مانند رنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراده
تصویر سراده
زینسازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراده
تصویر جراده
واحد جراد یک ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراده
تصویر زراده
زره گری زره سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براده
تصویر براده
خرده های آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اراده
تصویر اراده
دوست داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
((عَ دِ))
از ابزارهای جنگ شبیه به منجنیق که در قدیم برای پرتاب سنگ ازآن استفاده می کردند، واحد شمارش توپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کراده
تصویر کراده
((کُ))
جامه کهنه و پاره، کراد، کراره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراده
تصویر اراده
((اَ رّ دِ))
گردونه، ارابه
فرهنگ فارسی معین
((بُ دِ))
خرده ریز از چوب یا فلز که به هنگام تراشیدن یا بریدن بر جای می ماند، سوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراده
تصویر اراده
((اِ دِ))
خواستن، خواست، میل، آهنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اراده
تصویر اراده
کامش، پشتکار، آهنگ، خواست، یازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اراده
تصویر اراده
Volition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اراده
تصویر اراده
воля
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اراده
تصویر اراده
Willenskraft
دیکشنری فارسی به آلمانی