- طبیله
- مونث طبلی، جامه یمینی یا مصری موشی که بر آن طبل منقوش است
معنی طبیله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاروان
فربهی، تن آسانی، فراخزیستی، تری نمناکی
شکم کلن
جای نگهداری چهارپایان، ریسمانی که پای چهارپایان را به آن می بستند، رشتۀ گردن بند
طایل، وسیع، گسترده، زیاد، فایده، سود
پزشک مؤنث، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر
طایل جمع طوایل (طوائل)
برابر سازگار همراه
طبعا بطبع: طبیعه بدین کار رغبت دارد
مونث طبیب
درم های خراج خراج پارسی پهلوی و خراج تازی گشته آن است میزچه (در فرهنگ فارسی معین میز مغولی دانسته شده که آن خود بر گرفته از میزد دان و میزد پهلوی است) میز کوتاه
شندف نوازی تبیره نوازی
اسپانیای تازی گشته شبدر از گیاهان شبدر
جای بستن چهار پایان، اصطبل
گروه، گروهی از فرزندان یک پدر
نبیله در فارسی مونث نبیل بنگرید به نبیل مونث نبیل، جمع نبائل
((طَ لِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث طویل، زن دراز بالا، ریسمانی که با آن پای ستور را ببندند، در فارسی به معنی اصطبل
منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. پیکانی که مانند بیل سازند، پاروی کشتیبانان
طبل کوچک، صندوقچه یا قوطی یا ظرفی از چوب یا شیشه که در آن عطر نگه داری می کردند، طبل عطّار برای مثال طبلۀ عطار است گویی در میان گلستان / تخت بزّاز است گویی در میان لاله زار (امیرمعزی - ۲۰۳)
تبوراک، بیله پیله، بویدان، خاشکدان تبنگو (صندوق)، پتنی تبگ بزرگ، آماسه صندوق کوچک صندوقچه، بویدان سلمه عطار جونه طبل عطار، طبق چوبین بزرگ که میوه های فروختنی را در آن گذارند، قسمی طبل در بنگاله. یا طبله بازیاری. آلتی است از موهای بافته که قوشچیان بر دست دارند و چون آن را مقابل باز پرواز آمده حرکت دهند باز بر گردد و بر دست جای گیرد. یا شکم طبله کردن، پر خوردن شکمبارگی کردن، طفیلی شدن