جدول جو
جدول جو

معنی طبیعه - جستجوی لغت در جدول جو

طبیعه
(طَ عَ)
رجوع به طبیعت شود
لغت نامه دهخدا
طبیعه
طبعا بطبع: طبیعه بدین کار رغبت دارد
تصویری از طبیعه
تصویر طبیعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربیعه
تصویر ربیعه
(دخترانه)
مرغزار، نام خواهر صلاح الدین ایوبی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طلیعه
تصویر طلیعه
(دخترانه)
طلایه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
مربوط به طبیعت، ذاتی، فطری، در فلسفه کسی که هر چیز را به طبیعت نسبت دهد، هر یک از طبیعیون، معتقد به اصالت ماده، طبایعی، عادی و معمولی مثلاً رفتار طبیعی، منسوخ، از رشته های دورۀ متوسطه در نظام آموزشی قدیم، مقابل مصنوعی، آنچه ساختۀ دست انسان نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبیبه
تصویر طبیبه
پزشک مؤنث، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
قسمتی از جهان که ساختۀ دست بشر نیست مانند گیاهان، جانوران، جنگل، دریا، کوه و بیابان، جهان هستی
قضا و قدر، روزگار، فطرت، سرشت، نهاد، برای مثال طبیعت انسان میل به کمال است، هر یک از عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک و آتش)، غریزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلیعه
تصویر طلیعه
طلایه، اولین نشانه ای که از هر چیز نمایان و جلوه گر می شود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ فَ قَ / قِ کَ دَ)
خواهی نخواهی. بالطبع
لغت نامه دهخدا
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
عملی، سرشتی، خلقی، صناعی، ذاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیعه
تصویر قبیعه
بند شمشیر، زیور شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
دیده بان پاره ای از جیش که برای آوردن خبر دشمن و نگاهداری لشکر گماشته شوند، پیشقراولان، طلایه، جاسوس، مقدمه لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباعه
تصویر طباعه
چاپ و نشر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
سرشت که مردم بر آن آفریده شده اند، نهاد، فطرت، ذات، سلیقه، خلقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیبه
تصویر طبیبه
مونث طبیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعیه
تصویر طبیعیه
مونث طبیعی پرهامیک مونث طبیعی، جمع طبیعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیقه
تصویر طبیقه
برابر سازگار همراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیله
تصویر طبیله
مونث طبلی، جامه یمینی یا مصری موشی که بر آن طبل منقوش است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیعه
تصویر ربیعه
سنگ زور آزمای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
((طَ))
منسوب به طبیعت، فطری، ذاتی، عالم علم طبیعی، کسی که امور جهان را به طبیعت نسبت می دهد و به خدا اعتقادی ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
((طَ عَ))
سرشت، خوی، آن بخش از جهان که ساخته دست آدمی نیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلیعه
تصویر طلیعه
((طَ عِ))
مقدمه لشکر، جلوداران لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
خیم، سرشت، زیستگاه، کیاناد، نیاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
سرشتین، نیادی، بهنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
Nature
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
Natural, Spontaneous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
естественный , спонтанный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
природа
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
natürlich, spontan
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
Natur
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
природний , спонтанний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
природа
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
naturalny, spontaniczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طبیعت
تصویر طبیعت
natura
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طبیعی
تصویر طبیعی
natural, espontâneo
دیکشنری فارسی به پرتغالی