- طبیبه
- پزشک مؤنث، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
معنی طبیبه - جستجوی لغت در جدول جو
- طبیبه
- مونث طبیب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرستار کودک، دایه
یک مویز یک انجیر، کف دهان از پر گویی
یکدسته موی، جامه نازک، راه روش
جوانان جوانی
مونث طبلی، جامه یمینی یا مصری موشی که بر آن طبل منقوش است
برابر سازگار همراه
طبعا بطبع: طبیعه بدین کار رغبت دارد
طبابت پزشکی
آواز کردن
آهو ماده، گوسفند ماده، گاو ماده، زهار زن چوز، انبان انبانه، خم دره، کیسه از پوست آهو
پزشک
طیب، خوش بو، پاک دامن
پزشک، آنکه بیماران را معالجه می کند، طبیب
زیرک، دانا، پزشک، حکیم
حلال، روا، خوش طبع