جدول جو
جدول جو

معنی طبقری - جستجوی لغت در جدول جو

طبقری
تبگری تبگچه طبقچه: یکی نیشکر داشت بر طبقری چپ و راست گردید بر مشتری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبقری
تصویر عبقری
بزرگ قوم، سرور، نیکو و نفیس، ویژگی کسی یا چیزی که نیرومندی و زیبایی او شگفت انگیز باشد، عبقر، برای مثال به سختی بکشت این نمد بسترم / روم زاین سپس عبقری گسترم (سعدی۱ - ۱۸۶)، کبکان دری غالیه در چشم کشیدند / سروان سهی عبقری سبز خریدند (منوچهری - ۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبقری
تصویر عبقری
رئیس، قوی، مهتر، بهتر و کاملتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبقری
تصویر عبقری
((عَ بْ قَ))
بزرگ قوم، نوعی گستردنی از دیبای منقش، قوی، توانا، بهتر و کامل تر از هر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبری
تصویر طبری
از مردم طبرستان، طبرستانی، مازندرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبقی
تصویر طبقی
پارسی است تبگی گونه ای جامه نوعی جامه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبری
تصویر طبری
پارسی تازی گشته تبری تبر زدی، لب دلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبری
تصویر طبری
((طَ بَ))
اهل طبرستان، لهجه مردم طبرستان
فرهنگ فارسی معین