تبیره زن. (مهذب الاسماء). طبل نواز. (منتهی الارب) (آنندراج). طبل زن. دهل زن. نقاره زن. نقاره چی. نوبتی. نوبت زن. طبال. درویش واله هروی خطاب بباد گوید: تا ساکن حلقی و دهانی طبال صماخ انس و جانی. (از آنندراج). میرطبال با پسر میگفت کای پسر طبل زن به استعجال میر پیرار و میر پیرارین همه بطال و ما همان طبال. ؟
تبیره زن. (مهذب الاسماء). طبل نواز. (منتهی الارب) (آنندراج). طبل زن. دهل زن. نقاره زن. نقاره چی. نوبتی. نوبت زن. طبال. درویش واله هروی خطاب بباد گوید: تا ساکن حلقی و دهانی طبال صماخ انس و جانی. (از آنندراج). میرطبال با پسر میگفت کای پسر طبل زن به استعجال میر پیرار و میر پیرارین همه بطال و ما همان طبال. ؟
شندفگر تبیره زن تبیره زن بزد طبل نخستین شتر بانان همی بندند محمل آن که طبل نوازد طبل زن طبل نواز تبیره زن. یکی از آلات ضربی و رزمی و آن تشکیل شده از دو پارچه پوست که دو طرف بدنه ای به شکل استوانه کشیده شده. دهل (یک رویه یا دو رویه) ترکیبات اسمی: یا طبل اذان. صندوق صماخ. یا طبل اسکندر. طبل سکندر. یا طبل باز. طبلی باشد که چون باز را بر مرغان آبی سر دهند بر آن طبل می زنند و از آن آواز مرغان می پرند. پس باز یکی از آنها را شکار می کند. یا طبل باز گشت. طبل مراجعت. چون دو فوج در روز با هم جنگ می کردند وقت شام طبل بازگشت می زدند تا هر دو فوج به خیمه گاه روند. یا طبل تهی. لاف بی معنی. یا طبل جدال. طبلی که در روز جنگ می نوازند. یا طبل جنگ. طبل جدال. یا طبل جنگ زدن، نواختن طبل در روز پیکار. یا طبل رحیل. طبلی که برای کوچ قافله و مانند آن نوازند. یا طبل سامعه. قسمتی از گوش. یا طبل سکندر. طبل منسوب به اسکندر مقدونی. یا طبل سلیمانی. طبل منسوب به سلیمان داود ع. یا طبل صبح. طبلی که در بامداد برای بیداری سربازان و دیگران نوازند. یا طبل طغرل. طبلک بازیاران. یا طبل عطار. طبق عطر فروشان طبله عطار. یا طبل واپس (واپسین) طبلی که در عاشورا و روز ماتم نوازند طبل ماتم، دم واپسین. تعبیرات: یا مثل طبل. میان تهی اندرون خالی، بزرگ شکم، پرباد، متکبر. یا مثل طبل عطار. خوشبو معطر، روح افزا. ترکیبات فعلی: یا دریده شدن طبل کسی. بر ملا شدن راز او رسوا گشتن وی. یا طبل امان زدن، زنهار و امان خواستن، یا طبل به (در زیر) گیلم بودن، پوشیده ماندن راز کسی، بی نام و نشان ماندن، یا طبل به (در زیر زیر) گلیم زدن (برکشیدن کوفتن) پنهان داشتن امری که به غایت آشکار باشد، یا طبل پنهان زدن، طبل به گلیم زدن، یا طبل رسوایی کسی را زدن (نواختن) او را رسوا کردن، رسوایی وی را آشکار کردن، یا طبل سوم زدن عسس. طبلی که نیم شب زنند برای منع سیر مردم در کوی و بر زن
شندفگر تبیره زن تبیره زن بزد طبل نخستین شتر بانان همی بندند محمل آن که طبل نوازد طبل زن طبل نواز تبیره زن. یکی از آلات ضربی و رزمی و آن تشکیل شده از دو پارچه پوست که دو طرف بدنه ای به شکل استوانه کشیده شده. دهل (یک رویه یا دو رویه) ترکیبات اسمی: یا طبل اذان. صندوق صماخ. یا طبل اسکندر. طبل سکندر. یا طبل باز. طبلی باشد که چون باز را بر مرغان آبی سر دهند بر آن طبل می زنند و از آن آواز مرغان می پرند. پس باز یکی از آنها را شکار می کند. یا طبل باز گشت. طبل مراجعت. چون دو فوج در روز با هم جنگ می کردند وقت شام طبل بازگشت می زدند تا هر دو فوج به خیمه گاه روند. یا طبل تهی. لاف بی معنی. یا طبل جدال. طبلی که در روز جنگ می نوازند. یا طبل جنگ. طبل جدال. یا طبل جنگ زدن، نواختن طبل در روز پیکار. یا طبل رحیل. طبلی که برای کوچ قافله و مانند آن نوازند. یا طبل سامعه. قسمتی از گوش. یا طبل سکندر. طبل منسوب به اسکندر مقدونی. یا طبل سلیمانی. طبل منسوب به سلیمان داود ع. یا طبل صبح. طبلی که در بامداد برای بیداری سربازان و دیگران نوازند. یا طبل طغرل. طبلک بازیاران. یا طبل عطار. طبق عطر فروشان طبله عطار. یا طبل واپس (واپسین) طبلی که در عاشورا و روز ماتم نوازند طبل ماتم، دم واپسین. تعبیرات: یا مثل طبل. میان تهی اندرون خالی، بزرگ شکم، پرباد، متکبر. یا مثل طبل عطار. خوشبو معطر، روح افزا. ترکیبات فعلی: یا دریده شدن طبل کسی. بر ملا شدن راز او رسوا گشتن وی. یا طبل امان زدن، زنهار و امان خواستن، یا طبل به (در زیر) گیلم بودن، پوشیده ماندن راز کسی، بی نام و نشان ماندن، یا طبل به (در زیر زیر) گلیم زدن (برکشیدن کوفتن) پنهان داشتن امری که به غایت آشکار باشد، یا طبل پنهان زدن، طبل به گلیم زدن، یا طبل رسوایی کسی را زدن (نواختن) او را رسوا کردن، رسوایی وی را آشکار کردن، یا طبل سوم زدن عسس. طبلی که نیم شب زنند برای منع سیر مردم در کوی و بر زن
جمع واژۀ طبل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ طبل. دهلها. (آنندراج). ، اطراد سلطان کسی را، فرمان دادن براندن یا بیرون کردن وی از شهر. (از اقرب الموارد). از شهر بدر و نفی کردن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). نفی بلد کردن. تبعید کردن، فراهم آوردن شتران را از اطراف و نواحی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اطردت الابل، اذا امرت بطردها، و قال ابن السکیت: اطردته، اذاصیرته طریداً و طردته، اذا نفیته عنک و قلت له اذهب عنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گروکردن با کسی در مسابقه و جز آن، و منه: لا بأس بالسباق ما لم تطرده و یطردک. و هو ان تقول: ان سبقتنی فلک علی ّ کذا و ان سبقتک فلی علیک کذا. (منتهی الارب). گفتن سبقت گیرنده به رفیقش: ان سبقتنی فلک علی ّکذا و ان سبقتک فلی علیک کذا. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ طبل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ طبل. دُهلها. (آنندراج). ، اطراد سلطان کسی را، فرمان دادن براندن یا بیرون کردن وی از شهر. (از اقرب الموارد). از شهر بدر و نفی کردن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). نفی بلد کردن. تبعید کردن، فراهم آوردن شتران را از اطراف و نواحی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اطردت الابل، اذا امرت بطردها، و قال ابن السکیت: اطردته، اذاصیرته طریداً و طردته، اذا نفیته عنک و قلت له اذهب عنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گروکردن با کسی در مسابقه و جز آن، و منه: لا بأس بالسباق ما لم تُطْرِدْه و یطردک. و هو ان تقول: ان سبقتنی فلک عَلَی َّ کذا و ان سبقتک فلی علیک کذا. (منتهی الارب). گفتن سبقت گیرنده به رفیقش: ان سبقتنی فلک علی ّکذا و ان سبقتک فلی علیک کذا. (از اقرب الموارد)