جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سبال

سبال

سبال
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
فرهنگ لغت هوشیار

سبال

سبال
جَمعِ واژۀ سبله. (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث) :
به نیم گرده بروبی بریش بیست کنشت
بصد کلیچه سبال تو شو که روب نرفت.
عمارۀ مروزی.
لاف تو ما را بر آتش بر نهاد
کآن سبال چرب تو بر کنده باد.
مولوی.
رجوع به سبله شود
لغت نامه دهخدا

سباک

سباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
سباک
فرهنگ نامهای ایرانی

اسبال

اسبال
خوشه ها پایین کشیدن شلوار فرو گذاشتن پرده، خوشه کردن، بارش باران، ریزش اشک باران باریدن پیاپی باریدن، بسیار سخن بر کسی گفتن، جاری کردن روان ساختن، فرو گذاشتن جامه و پرده و مانند آنها
فرهنگ لغت هوشیار

ذبال

ذبال
فتیله پتیله جمع ذبال. زخم پهلو، جمع ذباله، پده ها پوده ها
ذبال
فرهنگ لغت هوشیار