ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 45هزارگزی جنوب میناب و 2هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب، دارای 45 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، در 45هزارگزی جنوب میناب و 2هزارگزی خاور راه مالرو جاسک به میناب، دارای 45 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
تختۀ چوبی مسطح و صاف و دراز و ستبر. (ناظم الاطباء). تختۀ ضخیم بلند. تختۀ قطور و دراز. چوبهای بریده با ضخامت و ستبر. تخته های بلند و قطور بعرض یک وجب تا یک وجب و نیم و کمتر یا بیشتر.
تختۀ چوبی مسطح و صاف و دراز و ستبر. (ناظم الاطباء). تختۀ ضخیم بلند. تختۀ قطور و دراز. چوبهای بریده با ضخامت و ستبر. تخته های بلند و قطور بعرض یک وجب تا یک وجب و نیم و کمتر یا بیشتر.
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، در 14 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 2 هزارگزی شوسۀ اهر - خیاو. کوهستانی و گرمسیر است. سکنۀ آن 157 تن شیعه اند که بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر، در 14 هزارگزی جنوب خاوری اهر و 2 هزارگزی شوسۀ اهر - خیاو. کوهستانی و گرمسیر است. سکنۀ آن 157 تن شیعه اند که بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
جمع عربی لفظ لرکه ایلی است در ایران. (فرهنگ نظام). در متن اللغه آمده: لور جنسی از اکراد است - انتهی. بنظر میرسد که لر در عربی بصورت لور درآمده و برطبق قاعده عربی به الوار جمع بسته شده است و فارسی زبانان آن را بصورت عربی بکار برده اند. رجوع به سبک شناسی ج 1 ص 383 شود، مرد الوب، مرد که زود دلو از چاه برکشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نشاطکننده. (از منتهی الارب). رجل الوب، مرد بانشاط، و گفته اند: آنکه زود دلو از چاه برکشد. (از اقرب الموارد) ، آسمان الوب، آسمانی که باران آن دائم باشد. (از اقرب الموارد)
جمع عربی لفظ لُرکه ایلی است در ایران. (فرهنگ نظام). در متن اللغه آمده: لور جنسی از اکراد است - انتهی. بنظر میرسد که لر در عربی بصورت لور درآمده و برطبق قاعده عربی به الوار جمع بسته شده است و فارسی زبانان آن را بصورت عربی بکار برده اند. رجوع به سبک شناسی ج 1 ص 383 شود، مرد الوب، مرد که زود دلو از چاه برکشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نشاطکننده. (از منتهی الارب). رجل الوب، مرد بانشاط، و گفته اند: آنکه زود دلو از چاه برکشد. (از اقرب الموارد) ، آسمان الوب، آسمانی که باران آن دائم باشد. (از اقرب الموارد)