- طال
- دراز
معنی طال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدکردار، تبهکار، بدکار، بدعمل
طلب کننده، جوینده، خواهنده، خواهان، محصل، دانش آموز
رها، هلیده (مطلقه مطلقه)، وانهاده رها کرده یله کرده
بر آینده، صعود کننده، طلوع کننده
نادرست نویسی تالش بخشی از استان گیلان
مرد بدکردار، تبهکار
جوینده، خواهنده، خواستگار، خواهشمند
جوینده، خواهان، دانشجوی علوم دینی، جمع طلاب
بخت، اقبال، سرنوشت، جزئی از منطقه البروج در افق شرقی که قدما معتقد به نحوست یا سعادت آن در زمان مورد نظر خود بوده اند، تفالی که از طلوع ستاره بزنند راجع به سعد یا نحس، طلوع کننده
طالع میمون: کنایه از طالع مبارک، طالع خجسته، طالع فرخنده، بخت فرخنده، طالع سعد، طالع مسعود، طالع همایون
طالع میمون: کنایه از طالع مبارک، طالع خجسته، طالع فرخنده، بخت فرخنده، طالع سعد، طالع مسعود، طالع همایون
مرد نا چیز و معطل و بی کاره
سخت گیر تنگ گیر مردی که بر زن و فرزند سخت گیرد یولاف، سبوس
دروغ گو
بیکاره، در حال گذراندن وقت به بیهودگی
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
بیکاره، در حال گذراندن وقت به بیهودگی
کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فال بین، آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، فال گو، فال گیر
طیلسان، نوعی جامۀ کلاهدار گشاد، بلند و شبیه شنل که خواص، مشایخ یا زردشتیان بر دوش می انداختند، تالسان
بخت و اقبال و سرنوشت نیکو، طالع مسعود، طالع فرخنده، طالع سعد، طالع مبارک، بخت فرخنده، طالع خجسته، طالع همایون
بخت و اقبال و سرنوشت نیکو، بخت فرخنده، طالع همایون، طالع سعد، طالع میمون، طالع مسعود، طالع خجسته، طالع فرخنده
لاتینی تازی گشته مس زرد، هفت جوش آمیزه ی: زر سیم مس سرب ارزیز آهن توتیا روی، هفت جوش که عبارت از آلیاژ فلز می باشد و آنها عبارتند از: طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روی، مس زرد
سنسکریت تازی گشته تالیسپترا بلوت میوه بلوت، گوز بویا میوه گوز بویا، برگ سرخدار، برگ آلوی هندی میوه بلوط، میوه جوز بویا، برگ درخت سرخدار، برگ آلو هندی که نبق هندی نیز نامیده می شود
هلیده (از هلش طلاق) مونث طالق زن رها شده از قید نکاح، جمع طوالق
روی، هفت جوش که عبارت از آلیاژ فلز می باشد و آنها عبارتند از: طلا و نقره و مس و قلع و سرب و آهن و روی، مس زرد
پارسی تازی گشته تالگانی تایگانی منسوب به طالقان از مردن طالقان، لهجه مردم طالقان
پارسی تازی گشته تالگان تایگان نام شهری است
دو جگر رگ جگر رگان تثنیه طالع دو رگ جگر
مونث طالع
خوشبخت با اقبال بختیار
تاخیره همایون بخت بیدار
زایچه