جدول جو
جدول جو

معنی طالق

طالق
(لِ)
زن رها شده از قید نکاح. (منتهی الارب). زن طلاق داده. طلاق گرفته. مطلّقه. زن آزاد شده از بند زوجیت، صاحب رهائی. رها. (غیاث اللغات). یله. آزاد، طلاق گوینده. طلاق دهنده. ج، طلّق، ناقهٌ طالق، ناقۀ بی مهار بر سر خود گذاشته. (منتهی الارب). لازمام علیها. (مهذب الاسماء). ماده شتری که رها کرده اند تا هر جای خواهد چرد، نعجهٌ طالق ٌ، میش بر سر خود گذاشته. میشی که رها کرده اند تا هر جای خواهدچرد، ناقۀ متوجه به طرف آب. (منتهی الارب). اشتری روی به آبشخور نهاده. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا