منسوب به طاق، رجوع به طاق شود، نوعی از کلاه باشد، (برهان) (غیاث اللغات)، کلاه که به صورت طاق سازند، طاقین، طاقیه: نامد درست طاقی گردون بفرق فقر کشکول تا مگر بسرش باژگون کنند، ارادتخان واضح (از آنندراج)
منسوب به طاق، رجوع به طاق شود، نوعی از کلاه باشد، (برهان) (غیاث اللغات)، کلاه که به صورت طاق سازند، طاقین، طاقیه: نامد درست طاقی گردون بفرق فقر کشکول تا مگر بسرش باژگون کنند، ارادتخان واضح (از آنندراج)
پایدار، پاینده، جاوید، بازمانده، به جامانده، باقی ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است، از نام ها و صفات خداوند باقی داشتن: چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن، ثابت و برقرار داشتن، پایدار داشتن باقی گذاشتن: به جا گذاشتن، برقرار و پایدار گذاشتن باقی ماندن: به جا ماندن، بازماندن، پایدار ماندن، برقرار ماندن
پایدار، پاینده، جاوید، بازمانده، به جامانده، باقی ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است، از نام ها و صفات خداوند باقی داشتن: چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن، ثابت و برقرار داشتن، پایدار داشتن باقی گذاشتن: به جا گذاشتن، برقرار و پایدار گذاشتن باقی ماندن: به جا ماندن، بازماندن، پایدار ماندن، برقرار ماندن
قدرت، توانایی، تاب، توان، بردباری، تاو، تیو، برای مثال آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲ - ۷۵۱) طاقت آوردن: تاب آوردن، بردباری کردن طاقت برسیدن: کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت، طاقت رسیدن طاقت داشتن: توانایی داشتن، بردباری داشتن طاقت رسیدن: کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت طاقت یافتن: تاب و توان یافتن، بردباری یافتن
قدرت، توانایی، تاب، توان، بردباری، تاو، تیو، برای مِثال آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲ - ۷۵۱) طاقَت آوردن: تاب آوردن، بردباری کردن طاقَت برسیدن: کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت، طاقت رسیدن طاقَت داشتن: توانایی داشتن، بردباری داشتن طاقَت رسیدن: کنایه از به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت طاقَت یافتن: تاب و توان یافتن، بردباری یافتن
کسی که آب یا شراب به دیگری می دهد، آب دهنده، آنکه در مجلس باده گساری باده در ساغر بریزد و به دست باده نوشان بدهد، در تصوف مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند ساقی کوثر: از القاب علی ابن ابی طالب، برای مثال گر تشنۀ فیض حق به صدقی حافظ / سرچشمۀ آن ز ساقی کوثر پرس (حافظ - ۱۱۰۲)
کسی که آب یا شراب به دیگری می دهد، آب دهنده، آنکه در مجلس باده گساری باده در ساغر بریزد و به دست باده نوشان بدهد، در تصوف مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند ساقی کوثر: از القاب علی ابن ابی طالب، برای مِثال گر تشنۀ فیض حق به صدقی حافظ / سرچشمۀ آن ز ساقی کوثر پرس (حافظ - ۱۱۰۲)
نوعی کلاه بلند مخروط شبیه بکلاه فعلی درویشان. قسمی از کلاه: طاقیۀ ترکمانی، کلاه نظامیان عثمانی. عرقچین، بافتۀ سرخ. ج، طاقیات: گویند هر که از پوست شیر طاقیه ساخته در سر طفلی نهد که صرع داشته باشد، نفع رساند. (ریاض الادویه). الب ارسلان هیئتی در غایت مهابت و محاسنی کشیده داشت و طاقیۀ طولانی برسر میگذاشت چنانچه بیننده از بدایت طاقیه تا نهایت لحیۀ او دو گره میپنداشت. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو 4 از ج 2 ص 371). چشمش بعینه، از دو چشمک که در طاقیۀ اطفال جهت چشم زخم دوزند. (نظام قاری ص 134). بترگ طاقیه گفتم که برگ گل ماند خیال گفت نگفتی سخن به اندازه. نظام قاری (دیوان البسه ص 106). صد عرقچین فدای طاقیه باد هیچ از قالبش نیاید یاد. نظام قاری (دیوان البسه ص 55). قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک یقلق وطاقیه و موزه و کفش و دستار. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). بر سر بجای طاقیه ام هست کله پوش تخفیفه راجنیبه و دستار میکنم. نظام قاری (دیوان البسه ص 25). ترگها باید که تا یابد اصولی طاقیه ورنه بتوان آستینی از نمد برساخت تاج. نظام قاری (دیوان البسه ص 54)
نوعی کلاه بلند مخروط شبیه بکلاه فعلی درویشان. قسمی از کلاه: طاقیۀ ترکمانی، کلاه نظامیان عثمانی. عرقچین، بافتۀ سرخ. ج، طاقیات: گویند هر که از پوست شیر طاقیه ساخته در سر طفلی نهد که صرع داشته باشد، نفع رساند. (ریاض الادویه). الب ارسلان هیئتی در غایت مهابت و محاسنی کشیده داشت و طاقیۀ طولانی برسر میگذاشت چنانچه بیننده از بدایت طاقیه تا نهایت لحیۀ او دو گره میپنداشت. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو 4 از ج 2 ص 371). چشمش بعینه، از دو چشمک که در طاقیۀ اطفال جهت چشم زخم دوزند. (نظام قاری ص 134). بترگ طاقیه گفتم که برگ گل ماند خیال گفت نگفتی سخن به اندازه. نظام قاری (دیوان البسه ص 106). صد عرقچین فدای طاقیه باد هیچ از قالبش نیاید یاد. نظام قاری (دیوان البسه ص 55). قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک یقلق وطاقیه و موزه و کفش و دستار. نظام قاری (دیوان البسه ص 15). بر سر بجای طاقیه ام هست کله پوش تخفیفه راجنیبه و دستار میکنم. نظام قاری (دیوان البسه ص 25). ترگها باید که تا یابد اصولی طاقیه ورنه بتوان آستینی از نمد برساخت تاج. نظام قاری (دیوان البسه ص 54)
قبای دوتائی، (دیوان البسۀ نظام قاری) : اینکه در دکانها آورده اند صوف طاقین مربع بیشمار، نظام قاری (دیوان البسه)، تنم تا یافت در بر صوف طاقین سر چتر و دل خارا ندارد، نظام قاری (دیوان البسه)، قد صوف زاغکی بین بر صوف سبز طاقین سر همسری طوطی عجب اینکه زاغ دارد، نظام قاری (دیوان البسه)، نظامی صوف طاقین است و سعدی جامۀ دیبا، مرقع را شمر قاری و شرب زرفشان سلمان، نظام قاری (دیوان البسه)، ، طاقی، نوعی از کلاه، طاقیه: ور در خور اقبال تو خدمت کندی چرخ هستی سر او را سم اسبان تو طاقین، معزی
قبای دوتائی، (دیوان البسۀ نظام قاری) : اینکه در دکانها آورده اند صوف طاقین مربع بیشمار، نظام قاری (دیوان البسه)، تنم تا یافت در بر صوف طاقین سر چتر و دل خارا ندارد، نظام قاری (دیوان البسه)، قدِ صوف زاغکی بین بر صوف سبز طاقین سر همسری طوطی عجب اینکه زاغ دارد، نظام قاری (دیوان البسه)، نظامی صوف طاقین است و سعدی جامۀ دیبا، مرقع را شمر قاری و شرب زرفشان سلمان، نظام قاری (دیوان البسه)، ، طاقی، نوعی از کلاه، طاقیه: ور در خور اقبال تو خدمت کندی چرخ هستی سر او را سم اسبان تو طاقین، معزی