- طاقات
جمع واژۀ طاقت و طاقه، رجوع به طاقه شود، تارها، لاها، قوی، (یعنی تارها)، جمع واژۀ طاق به معنی درختان بی فرع و شاخه: و اذا شرب منه نحو اربعطاقات بالماء ابراء من المغص، (ابن البیطار ج 1 ص 124 س 3) و له (دلبوث) بصله بیضاء علیها لیف لیس له طاقات، (ابن بیطار) : و درختان جوز چون ایشان را فروع و شاخ نباشد و آن درختان را به اصطلاح طاقات گویند و بهر هشت طاق درهمی لازم شود ... فاما درخت شفتالو و آلوچه در حساب طاقات اند، (تاریخ قم ص 110)، طاقات از درختهای بری به هر طاق درخت پنج درم، (تاریخ قم ص 113)، و در هر سی و شش طاقات فستق و زیتون یک درهم و ما یاد کردیم که مراد بطاقات از درخت درختهائی اند که ایشان را شاخ نباشد، (تاریخ قم ص 112)
