- طاغی
- سرکش، طغیان کننده، گردنکش
معنی طاغی - جستجوی لغت در جدول جو
- طاغی
- سرکش ستمکار نافرمان سرتاب آن که از حد طاعت و ادب درگذشته باشد، نافرمان طغیان کننده سرکش، ستمکار ظالم، جمع طغات
- طاغی
- نافرمان، سرکش، ستمکار، ظالم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طاغی، سرکش، طغیان کننده، گردنکش
بسیار ستمگر
بر هم ستم کردن، سر کشی
سرکش، نافرمان
سرکش
بانگ کننده
سرکش، نافرمان، متمرد، گردنکش
نوعی کلاه دراز شبیه کلاه درویشان
داغ بودن، قطعۀ کهنه و فرسوده، (صفت نسبی، منسوب به داغ) دارای داغ (حیوان)
جمع واژۀ طاغیه، سرکش، طغیان کننده، گردنکش
ویژگی چیزی که به طور ناگهانی عارض شده است، جاری، مسافر
منسوب به طی از مردم افراد قبیله طی: حاتم طائی
کبابی بریان پز، گوشت پز خوالیگر
گرسنه
پارسی است تاغی تاکی گونه ای کلاه
مرده ماهی که روی آب آید، آبسوار آنچه بر آب نشیند رو در روی درد که ته نشین شود
آینده، نا گاه در آینده، نا گاه روی داده عارض، گذرنده غیر مقیم مقابل متوطن
گسترده، بالا بر آمده، گروه بزرگ
طاغیه طغیان کنندگان سرکشان گستاخان
بی فرمان، سرکش، نافرمان
سرکش، نافرمان، جمع بغاه
طاق بودن، مفرد بودن
آینده، ناگاه در آینده، ناگاه روی داده، عارض، گذرنده غیر مقیم
از قبیلۀ طی، برای مثال نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد / بماند نام بلندش به نیکویی مشهور (سعدی - ۱۰۸)
سرکش، نافرمان، گردنکش، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
در گذشتن از اندازه، فزونی در گناه، خیزابگی خیزش آب، جوشیدن خون، آپخشی (طغیان آب)