- طارق (پسرانه)
- ستاره صبح، نام سوره ای در قرآن کریم
معنی طارق - جستجوی لغت در جدول جو
- طارق
- هشتاد و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۲ آیه، درشب آینده، به شب پیدا شونده، آینده در شب
- طارق
- در شب پیدا شونده
- طارق ((رِ))
- راه رونده در شب، مجازاً، دزد، فالگیر، ستاره صبح
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث طارق: و گزند ناگهانی آستانک (بلا)، زند (طایغه)، مرو نیش هم آوای سرد سیر (فالگیر)
پیاپیی: شتران
جمع مطرق مطرقه، کوبن ها چکش ها پتک ها پکوک ها جمع مطرق و مطرقه
دزد، راهزن
تابان، ابر درخشار برق زننده درخشنده تابان، ابر با برق و درخشنده
دزد، برگیرنده چیزی به نهادن و به حیله
کلمه ترکی، نوعی کفش است
پاره کننده از هم درذنده، بر هم زننده شورنده، ناجور پاره کنه از هم درنده، آنچه که بر خلاف نظم عمومی و جریان طبیعی امور باشد هر چه که نظام عمومی را بر هم زند، جمع خوارق. یا خارق عادت. آنچه که بر خلاف عادت باشد خارق العاده، امری عجیب و غیر معتاد که از پیغمبر امام و یا ولی سر زند معجزه: کرامت خارق العاده
طالع، بر آینده، روشن، تابان
پاره کننده، ازهم درنده، شکافنده، ویژگی آنچه عادت و نظام عمومی و طبیعی را بر هم می زند، معجزه
خرگاه، سراپرده، گنبد، خانۀ چوبی، نردۀ چوبی یا فلزی، چوب بستی که برای تاک درست می کنند
طارم اخضر: کنایه از آسمان
طارم اطلس: کنایه از آسمان، طارم اخضر
طارم اعلی: کنایه از آسمان، فلک، عرش برین
طارم فیروزه: کنایه از آسمان، طارم اخضر
طارم نیلگون: کنایه از آسمان، طارم اخضر
طارم اخضر: کنایه از آسمان
طارم اطلس: کنایه از آسمان، طارم اخضر
طارم اعلی: کنایه از آسمان، فلک، عرش برین
طارم فیروزه: کنایه از آسمان، طارم اخضر
طارم نیلگون: کنایه از آسمان، طارم اخضر
مال نو، مالی که تازه به دست آمده
دزد، کسی که مال دیگران را بی خبر و پنهانی ببرد، آنکه چیزی از دیگران بدزدد
نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، شم، پاتابه، پاتوه، پای تابه، پالیک
صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمی آید، طراقا
برق زننده،، برق دار، درخشان، تابان، ویژگی ابر برق دار
ویژگی چیزی که به طور ناگهانی عارض شده است، جاری، مسافر
ویژگی آنچه دو چیز را از هم جدا می کند، جدا کننده، ممّیز
پر گر (طوق)، سنگ
رها، هلیده (مطلقه مطلقه)، وانهاده رها کرده یله کرده
آینده، نا گاه در آینده، نا گاه روی داده عارض، گذرنده غیر مقیم مقابل متوطن
خانه را گویند که از چوب سازند، خرگاه
مال نو، مال تازه
پارسی تازی گشته تابه آگور بزرگ را گویند، تابه آوند آهنی که در آن نان پزند، شیشه طبقه: آشکوب اشکوب تازی گشته تباک تنباکو طابق مطابق: برابر
پارسی تازی گشته تراک اوایی که از شکسته شدن بر خیزد آوایی که از تازیانه بر آید چرم کفش، پوسته آسنی پوسته توپالی برگ هایی از آسن (فلز) که بر چیزی کشند، پینه چرم (پینه وصله) صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن چیزی مانند چوب و استخوان و جز آن بر آید
جمع طارقه، بلاها که به شب رسد
غرق شده
رمنده خر و ماده شتر، رمیده از درد زایمان، جدا کننده، ابر جدا ابرتک، بزرک (کتان از سریانی به تازی رفته است) از گیاهان آنکه میان حق و باطل فرق گذارد، جدا کننده ممیز، تفاوت بین دو امر، کتان
از ریشه پارسی پر برگ بر گناک
ترکی روشن سپید پارسی تازی گشته یاره دستیانه دست برنجن