- طادیه
- مقلوب واطده: دیرینه، ایستا (ثابت) زبانزد فرزانی
معنی طادیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صحرا و بیابان، خرابه
پرداخت، واگذاشت گزاردن پرداختن، پرداخت
تشنه مادینه
ویژگی آنچه سرایت می کند
ادا کردن، پرداختن پول یا وام
طاغی، سرکش، طغیان کننده، گردنکش
طاری، داهیه، بلا و پیشامد ناگهانی
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، بامدادان، بامگاه، صباح، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
صحرا، بیابان، هامون
کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز و مانند آن، طاس
کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز و مانند آن، طاس
پارسی تازی گشته تاکیه کلاه بلند و گرد، شب پوش شب کلاه نوعی کلاه بلند مخروط شبیه به کلاه درویشان. یا طاقیه ترکمانی. کلاه نظامیان عثمانی عرقچین، بافته سرخ، جمع طاقیات
بسیار ستمگر
مونث طاری آفت داهیه بلا
مور سخنگوی که گویند با سلیمان پادشاه در سخن در آمده تاریکی ژرف
مونث عادی تازنده دونده در پیکار، دوری، خشم، باز دارنده مونث عادی جمع عادیات. هبستگی مروسیک زبانزد فرزانی
مونث غادل و ابر بامدادی، باران بامدادی ابر بامدادی، جمع غادیات غوادی، باران بامدادی، بامداد، مونث غادی در بامداد رونده، جمع غوادی
گروه اندک
مادیت در فارسی پارسی تازی گشته ماتکیک، ماتک گروی لاتینی تازی گشته گیاه برهوه (برهوه صابون) مونث مادی: امورمادیه
نادیه در فارسی رخداد (حادثه) (بدینگونه آمده در معین) سوی (بدینگونه آمده در لاروس) حادثه، جمع نادیات
هادیه در فارسی مونث هادی و میان پشته سنگ میان آب مونث هادی
((یَّ یا یُِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث «عادی»، متجاوزه، متعدیه، جماعتی که مستعد قتال باشند، بعد، دوری، شغلی که مرد را از هر کار باز دارد، ظلم، شر
نادی، حادثه
پشت بام