معنی غادیه - فرهنگ فارسی معین
معنی غادیه
- غادیه((یِ یا یَ))
- ابر بامدادی، جمع غادیات و غوادی، بامداد، مؤنث غادی، در بامداد رونده
تصویر غادیه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با غادیه
غادیه
- غادیه
- بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صُبح، بامدادان، بامگاه، صَباح، غَدو، صَدیع، علی الصَباح، غَدات، باکِر، صُبح بام، صُبحدَم، صُبحگاه، بام
فرهنگ فارسی عمید
غادیه
- غادیه
- مونث غادل و ابر بامدادی، باران بامدادی ابر بامدادی، جمع غادیات غوادی، باران بامدادی، بامداد، مونث غادی در بامداد رونده، جمع غوادی
فرهنگ لغت هوشیار
غادیه
- غادیه
- ابر بامدادی. (منتهی الارب). ج، غادیات و غوادی. (مهذب الاسماء). ابر که بامداد برآید. (دهار). ابری که بامداد پیدا شود. (غیاث از لطائف و صراح) ، باران بامدادی. (منتهی الارب). باران بامداد. باران صبحگاهی. باران بامدادین. (دستور اللغه). ضد رائحه. او مطر الغداه و یقابلها الرائحه. (اقرب الموارد) :
کنت بالری فاستقت غللی
من غوادی سحابه مدرار.
خاقانی.
علیک تحیه الرحمن تتری
برحمات غواد رایحات.
ابن الانباری (از بیهقی چ ادیب ص 192).
، بامداد. (غیاث از لطائف) (صراح) :
کاروان در کاروان زین بادیه
میرسد در هر مسا و غادیه.
مولوی.
، غادیه الیهود، الجماعه التی تغدر منهم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا