- طائف
- پیرا گرد، پندار شبانه طواف کننده، شبگرد عسس
معنی طائف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره، گروه از هر چیزی، جانب هر چیزی، گروه، دسته، تیره، جماعت
نوعی شیرینی
جمع لطیفه، لطایف
در فارسی رئوف مهربان، می، مهربان دلنازک
شیربیشه، همرس ناسره (همرس درم) زوزن نبهره
شمشیردار شمشیر زن
ستمگر، جائر
ترسان، ترسنده
مال نو، مالی که تازه به دست آمده
ترسان، ترسناک، بیمناک، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
منسوب به طی از مردم افراد قبیله طی: حاتم طائی
فزونی، توانائی، قدرت، دستگاه
پر گر (طوق)، سنگ
فرمانبردار، خواهان
گول سبک: مرد
پرنده، مرغ
طواف کننده، شبگرد عسس
مال نو، مال تازه
چیزهای نو و تازه
جمع طائفه، قبیله
مرغواگوی آن که از رفتار پرندگان پیش بینی کند
چهره شناس، پی شناس پی پر قیافه شناس، پی شناس پی بر، جمع قافه قایفین (قائفین)
طواف کننده
پیرا گرد
با فریبندگی به ترفند خوش با حیله های لطیف با تدبیر های نیکو: (بلطائف الحیل میکوشید محبت او را بخود جلب کند)
نغزک های ششگانه در سوفیگری گفته می شود که رهرو به شناخت نرسد مگر آنکه این شش نغزک بر او روشن گردد
لطایف الحیل در فارسی: ترفنده های نغز