جدول جو
جدول جو

معنی طائر - جستجوی لغت در جدول جو

طائر
(ءِ)
آبی است بنی کعب بن کلاب را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
طائر
(ءِ)
نام فرقه ای از صوفیه. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
طائر
(ءِ)
نام اسب قتاده بن جریر السدوسی است
لغت نامه دهخدا
طائر
(ءِ)
نام شاهزاده ای از عرب:
ز غسانیان طائر شیردل
که دادی فلک را بشمشیر دل.
فردوسی.
بعد از فوت هرمز بن نرسی این خبر شایع شد که پادشاه عجم قدم بصحرای عدم نهاد، و از وی پسری نماند. ملوک اطراف طمع در تسخیر آن مملکت نموده، طائرنامی از اعراب با لشکری بسان عقاب، بعضی از ممالک فرس را نشیمن ساخت. و بچنگال عذاب، و منقار عقاب، مراسم قتل و غارت بتقدیم رسانید. و چون سن ّ شاپور ذوالاکتاف بشانزده سالگی رسید، از کیفیت جرأت طائر واقف گردید. با سپاه موفور بدیار اعراب رفته بسیاری از آن طایفه را به تیغ بیدریغ بگذرانید. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 80). پادشاهی شاپور اردشیر سی سال و پانزده روز، و بعضی سی سال و بیست و هشت روز گویند. او را با ضیزن ملک عرب حرب افتاد، و او از دست رومیان بود. اندر حصار رفت از شاپور، تا دخترش بر شاپور شیفته شد، و حصار به دست شاپور اندرنهاد، و ضیزن کشته شد، و شاپور این دختر را بزن کرد، و باز بکشتش، چنانکه گفته شود. و اندر شاهنامۀ فردوسی چنان است که این حادثه شاپور ذوالاکتاف را افتاد. و نام ضیزن طائر گوید. (مجمل التواریخ والقصص ص 63). ضیزن بن معاویه ملکی بود از قضاعه که شاپور ذوالاکتاف وی را کشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
طائر
(ءِ)
پرنده. (منتهی الارب) : روزگار عنود، و دهر کنود... طائر روح او را (امیر ابونصر را) بسنگ حادثۀ حرض، از آشیانۀ تن آواره ساخت. (ترجمه تعزیت نامۀ عتبی در پایان ترجمه تاریخ یمینی ص 449).
گر بپر گوئیش گوید اشترم
ور بگوئی بار گوید طائرم.
مولوی.
طائر دولت اگر بازگذاری بکند
یار بازآید و با وصل قراری بکند.
حافظ.
طائر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم.
حافظ.
، کردار. کار. عمل. ج، طیر. جج، طیور و اطیار. قوله تعالی: الزمنا طائره فی عنقه (قرآن 13/17) ، ای عمله. (منتهی الارب)، دماغ. (منتهی الارب)، آنچه بدان فال گیرند نیک باشد یا بد. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). قوله تعالی: قالوا طائرکم معکم. (قرآن 19/36). گفتند فال بد و شوم شما با شماست. (تفسیر ابوالفتوح رازی سورۀ یس). طائرکم عندکم، ای فالکم (قرآن، تفسیر ابوالفتوح رازی سورۀ نمل)، عمل مرد که مقلد آن است، بهره، روزی، خشم. (منتهی الارب)، و فی الحدیث کأن ّ علی رؤسهم الطیر، ای ساکنون هیبه. و اصله ان ّ الغراب یقع علی رأس البعیر، فیلقط منه القراد، فلایتحرک منه البعیر، لئلا ینفر عنه الغراب. (منتهی الارب)، حظّ. بخت. (دهار).
- ساکن الطائر، باتمکین. (منتهی الارب).
- طائران فلک، فرشتگان. طائران قدس:
گرت باید که طایران فلک
زیر پرّت بپرورند بناز
هرچه جز لااله الاّاﷲ
همه در قعر بحر لا انداز.
سنائی.
- طائر سدره، طائر سدره نشین، کنایه از جبرئیل است. (برهان).
- طائر قدس، طائر عرش. جبرئیل. (آنندراج).
- طائر قدسی، کنایه از فرشته و ملک باشد. (برهان).
- طائر قیاس، کنایه از قوه دراکه:
منقار بند کرده ز سستی هزار جای
تا اولین دریچۀ او طایر قیاس.
عرفی (آنندراج).
- طائر قبله نما، مرغ قبله نما. رجوع به مرغ قبله نما شود. (آنندراج).
- طائر میمون، بخت نیک. اقبال. بخت:
دولت سعدش ببوسد هر زمانی آستین
طائر میمونش باشد هرزمانی خواستار.
منوچهری.
طالع مسعود پیش بخت تو طالع شود
طائرمیمون فراز تخت تو طائر شود.
منوچهری.
دیدن او بامداد خلق جهان را
به بود از صد هزار طائر میمون.
فرخی
لغت نامه دهخدا
طائر
پرنده، مرغ
تصویری از طائر
تصویر طائر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاهر
تصویر طاهر
(پسرانه)
پاکیزه، بی گناه، معصوم، نام یکی از پسران پیامبرص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طایر
تصویر طایر
پرواز کننده، پرنده، پرنده ای که به آن فال می زنند،
کنایه از فال
طایر فلک: فرشته
طایر قدس: فرشته، طایر فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جائر
تصویر جائر
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاهر
تصویر طاهر
مقابل نجس، پاک، پاکیزه، بی گناه، خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثائر
تصویر ثائر
منتشرشونده، برانگیخته شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طائف
تصویر طائف
پیرا گرد، پندار شبانه طواف کننده، شبگرد عسس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائل
تصویر طائل
فزونی، توانائی، قدرت، دستگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائق
تصویر طائق
پر گر (طوق)، سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائع
تصویر طائع
فرمانبردار، خواهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائش
تصویر طائش
گول سبک: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائی
تصویر طائی
منسوب به طی از مردم افراد قبیله طی: حاتم طائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طامر
تصویر طامر
کیک از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاثر
تصویر طاثر
شیر خفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرائر
تصویر طرائر
خوبرویان، تیز و روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائر
تصویر عائر
درد چشم، خاشاک چشم، گشت زننده، پی سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاهر
تصویر طاهر
مرد پاکیزه لباس، پاک و پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تائر
تصویر تائر
مداومت کننده، از تور جاری و روان شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضائر
تصویر ضائر
ضرر رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دائر
تصویر دائر
برقرار، گردنده گردنده، گردش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائر
تصویر خائر
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائر
تصویر حائر
سرگشته، متحیر، حیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جائر
تصویر جائر
ظالم، ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثائر
تصویر ثائر
کینه کشنده، قصاص کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائر
تصویر سائر
رونده، روان، جاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زائر
تصویر زائر
زن زیارت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذائر
تصویر ذائر
خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائر
تصویر بائر
خراب، ویران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طائره
تصویر طائره
مونث طائر: و هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غائر
تصویر غائر
زمین پست، گود، آب فرو رونده زمین
فرهنگ لغت هوشیار