جدول جو
جدول جو

معنی ضیر - جستجوی لغت در جدول جو

ضیر
(حَ لَ قَ)
ضرر: لا ضیر علیکم، ای لا ضرر فی تأخیر الصلوه بالنوم. ضور. گزند رسانیدن کار. (منتهی الارب). گزند کردن. (دهار). مضرت کردن. (زوزنی) ، گزند، زیان کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، بیچارگی، احتیاج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضیا
تصویر ضیا
(پسرانه)
نور، روشنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیر
تصویر خیر
هرزه، بیهوده، عبث
گل همیشه بهار، گل شب بو، خیری، برای مثال چنان ننگش آمد ز کار هجیر / که شد لاله برگش به کردار خیر (فردوسی۴ - ۴۳۲)
خیرخیر: بیهوده، حیران، سرگردان، بی سبب، برای مثال نخستین از اغریرت اندازه گیر / که بر دست او کشته شد خیرخیر (فردوسی - ۲/۳۳۵) تیره و تار، برای مثال از آوای گردان و باران تیر / همی چشم خورشید شد خیرخیر (فردوسی - ۳/۱۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیر
تصویر جیر
نوعی چرم دباغی شدۀ نرم که در تهیۀ رویۀ کفش، کیف، پوشاک و امثال آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمیر
تصویر ضمیر
باطن انسان، اندرون دل، اندیشه و راز نهفته در دل، در دستور زبان علوم ادبی کلمه یا حرفی که به جای اسم قرار می گیرد و دلالت بر شخص یا شیء می کند
ضمیر منفصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی ذکر می شود مانند من، تو، او و آن
ضمیر متصل: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که به تنهایی استعمال نمی شود و به آخر اسم یا فعل می چسبد مانند «م»، «ت» و «ش» در «کتابم»، «کتابت» و «کتابش»
ضمیر غایب: در دستور زبان علوم ادبی ضمیری که دربارۀ شخصی که حضور ندارد به کار برود مانند او، وی و ایشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیر
تصویر بیر
حافظه
صاعقه، رعد و برق، طوفان
بستر، رختخواب
ازبیر: ازبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
مقابل نفع، گزند، نقصان، زیان، تنگی و بدحالی
ضرر زدن: زیان رساندن
ضرر کردن (کشیدن): زیان دیدن، زیان بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیر
تصویر طیر
پرواز کردن، پریدن، جمع طائر، طایر، پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیر
تصویر سیر
رفتن و گردش کردن، راه رفتن، گردش، بررسی
سیر الی الله: در تصوف رفتن به سوی خدا به قصد وصول به حق و حقیقت
سیر آفاق و انفس: کنایه از رفتن و گردش کردن در شهرها و نقاط مختلف عالم و تحقیق و مطالعه در نفوس انسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیر
تصویر زیر
مقابل بالا و زبر، پایین، ته، علامتی به شکل «ی» که در پایین حرف گذاشته می شود، کسره، مقابل بم، در موسیقی صدای پست و نازک، صدای باریک
زیر لب: کنایه از سخن آهسته، سخنی که کسی آهسته با خود یا دیگری بگوید
زیر نگین: کنایه از چیزی که در تصرف یا زیر فرمان شخص باشد، بیشتر دربارۀ ملک و کشور اطلاق می شود
زیر و بالا: پایین و بالا، کنایه از سخن بی معنی و نامربوط، برای مثال بالای چنین اگر در اسلام / گویند که هست زیروبالاست (سعدی - ۳۲۹)
زیر و بالا گفتن: کنایه از سخنان بی معنی و نامربوط گفتن
زیر و رو: پایین و بالا
زیر و رو کردن: پایین و بالا کردن، کنایه از برهم زدن و درهم آمیختن و مخلوط کردن
زیر و زبر: پایین و بالا، کنایه از آشفته و درهم برهم و شوریده و ویران
زیر و زبر کردن: خراب کردن، ویران ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضار
تصویر ضار
ضرر رساننده، زیان رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
ضرر رساننده، زیان رساننده
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ رَ)
سوخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حضائر. جمع واژۀ حضیره. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به حضیره شود
لغت نامه دهخدا
(خُ ضَ)
لقب ابراهیم بن مصعب زبیر است. (منتهی الارب)
شیخ علی بن ریاحی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
سبز، ترۀ سبز. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
بانگ کردن گرگ و سگ و شیر، فریاد کردن روباه از گرسنگی، فریاد کردن و درپیچیدن و طپیدن از گرسنگی و الم و آزردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تضور شود
لغت نامه دهخدا
نام نوعی از ماهی، (فهرست مخزن الادویه)، ماهی، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیر
تصویر زیر
یعنی پائین، تحت، فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیر
تصویر بیر
رعد و برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حضیر
تصویر حضیر
چرک ریم، ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضیر
تصویر خضیر
سبز، تره سبز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر
تصویر دیر
مدتی بسیار پس از وقت موعود، مدت متمادی
فرهنگ لغت هوشیار
چوب باریک که بر سر آن آهن نوک نیز بنشانند و با کمان بهدف بیندازند قسمت، بهره، نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
حیوانی قوی جثه و درنده، آلتی فلزی که در ضرف آب آب انبار، دستشویی و غیره نصب کنند و هرگاه آن رابه پیچانند آب از دهانه آن بیرون آید، و مایع سفید رنگی که از پستان زن و حیوان ماده بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر
تصویر سیر
جمع سیرت، عادتها و خصلتها گشت و تفریح و گردش و سفر و سیاحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیر
تصویر خیر
نیکوئی، خوبی کرم، بزرگواری، نجابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیر
تصویر حیر
بستان، پسته، سرگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایر
تصویر ایر
پارسی تازی شده ایر هم آوای پیر نره زهار مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیر
تصویر جیر
نوعی پوست دباغی شده نرم و بمعنی صدای زیر و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمیر
تصویر ضمیر
اندرون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیر
تصویر تیر
عطارد
فرهنگ واژه فارسی سره