جدول جو
جدول جو

معنی ضواضی - جستجوی لغت در جدول جو

ضواضی
(ضُ)
سطبر درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضواری
تصویر ضواری
ضاری ها، حیوانات شکاری و درنده ها و گوشت خواران مانند شیر، ببر و گرگ، سگهای حریص به شکار، جمع واژۀ ضاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضواحی
تصویر ضواحی
بارز، آشکار، ظاهر
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ)
جمع واژۀ ضاری
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جمع واژۀ ضادی. (منتهی الارب). سخن که بدان تعلل کنند
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جمع واژۀ ضاحیه. (منتهی الارب). ضواحیک، آنچه از تو پیدا باشد در آفتاب مانند دوش و شانه. (منتهی الارب).
- ضواحی الحوض، کرانهای آن. (منتهی الارب).
- ضواحی الرّوم، شهرهای ظاهر روم. (منتهی الارب).
، آسمانها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جمع واژۀ غاضیه. رجوع به غاضیه و غواض شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ ماضیه.
- مواضی ایام، گذشته های زمان. (از یادداشت مؤلف) : در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان پادشاهی بوده است. (سندبادنامه ص 31). آورده اند که در مواضی دهر و سوالف سنین و شهور... (سندبادنامه ص 218). در مواضی ایام دهقانی بوده است صاین و متدین و متورع و متقی. (سندبادنامه ص 129). و رجوع به ماضی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضواحی
تصویر ضواحی
جمع ضاحیه، آشکاره ها آسمان ها
فرهنگ لغت هوشیار