زننده، زنندۀ تیر قداح، امین تیر قمار، رونده. (منتهی الارب) ، لیل ضارب، شب سخت تاریک. (دهار). شب که تاریکی آن همه اطراف را پوشد، ناقۀ لگدزننده وقت دوشیدن، شتر ماده که دم را برداشته بر شرم خود زنان رود. ضاربه مثله. (منتهی الارب) ، ضارب السلم، و هو شجر مجتمع من السلم و بالیمامه یسمی ضارب. (معجم البلدان) ، مرغ طلبکار رزق، جای پست هموار درختناک، پاره ای از زمین درشت دراز در زمین نرم. (منتهی الارب). زمین فراخ در وادی. (منتخب اللغات) ، آب راهه و رحبهمانندی در وادی. ج، ضوارب. (منتهی الارب) ، زننده به رنگی از رنگها. مائل به رنگی: اجوده الضارب الی البیاض. (ابن البیطار) ، نیکوترین آن است که به سپیدی زند
زننده، زنندۀ تیر قداح، امین تیر قمار، رونده. (منتهی الارب) ، لیل ضارب، شب سخت تاریک. (دهار). شب که تاریکی آن همه اطراف را پوشد، ناقۀ لگدزننده وقت دوشیدن، شتر ماده که دم را برداشته بر شرم خود زنان رود. ضاربه مثله. (منتهی الارب) ، ضارب السلم، و هو شجر مجتمع من السلم و بالیمامه یسمی ضارب. (معجم البلدان) ، مرغ طلبکار رزق، جای پست هموار درختناک، پاره ای از زمین درشت دراز در زمین نرم. (منتهی الارب). زمین فراخ در وادی. (منتخب اللغات) ، آب راهه و رحبهمانندی در وادی. ج، ضوارب. (منتهی الارب) ، زننده به رنگی از رنگها. مائل به رنگی: اجوده الضارب الی البیاض. (ابن البیطار) ، نیکوترین آن است که به سپیدی زند
جمع واژۀ شارب، بمعنی سبلت. موی دراز در هر دو کرانۀ بروت، یا تمامۀ بروت شارب است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شاربه، مؤنث شارب. (از اقرب الموارد). رجوع به شاربه و شارب شود، رگهای حلق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، صخب الشوارب، هر بدصدا را گویند: حمار صخب الشوارب، خر سخت فریاد. (از اقرب الموارد) ، راههای آب در حلق. (منتهی الارب). مجاری آب در حلق. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ شارب، بمعنی سبلت. موی دراز در هر دو کرانۀ بروت، یا تمامۀ بروت شارب است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ شاربه، مؤنث شارب. (از اقرب الموارد). رجوع به شاربه و شارب شود، رگهای حلق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، صخب الشوارب، هر بدصدا را گویند: حمار صخب الشوارب، خر سخت فریاد. (از اقرب الموارد) ، راههای آب در حلق. (منتهی الارب). مجاری آب در حلق. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ غارب، بمعنی دوش یا مابین کوهان و گردن شتر. (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به غارب شود: و خواجه تاریخ بیهقی که دبیر سلطان محمود بن سبکتگین بود استاد صناعت و مستولی بر مناکب و غوارب براعت، تاریخ آل محمود ساخته است. (تاریخ بیهق ص 20) ، غوارب الماء، سرهای موج آب، به غوارب ابل تشبیه شده است. (از منتهی الارب). بالا و سر هر چیز، و از آن است غوارب الماء بمعنی قسمتهای بالای موج آب. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ غارب، بمعنی دوش یا مابین کوهان و گردن شتر. (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به غارب شود: و خواجه تاریخ بیهقی که دبیر سلطان محمود بن سبکتگین بود استاد صناعت و مستولی بر مناکب و غوارب براعت، تاریخ آل محمود ساخته است. (تاریخ بیهق ص 20) ، غوارب الماء، سرهای موج آب، به غوارب ابل تشبیه شده است. (از منتهی الارب). بالا و سر هر چیز، و از آن است غوارب الماء بمعنی قسمتهای بالای موج آب. (از اقرب الموارد)