جدول جو
جدول جو

معنی ضهس - جستجوی لغت در جدول جو

ضهس
(حَدْءْ)
بدندان پیشین گزیدن ستور کسی را. (منتهی الارب). گزیدن به پیش دهان. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرس
تصویر ضرس
دندان، به ویژه دندان آسیا، دندان های عقب دهان که دارای تاج پهن و ناهموار است، نوع کوچک آن دارای یک ریشه است و بزرگ آن دو یا سه ریشه دارد و تعداد آن ها در هر فک ده عدد است، نوع بزرگ آن را دندان کرسی هم می گویند، طواحن، دندان آسیاب، طاحنه
ضرس قاطع: کنایه از با اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
جمع واژۀ ادهس. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج دهساء. (ناظم الاطباء). رجوع به ادهس و دهساء شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضهب القوم، هر جنس مردم بهم آمیخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِجْ جی زا)
برگردانیدن چیزی را به آتش و تغییر دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
طعام خوردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ وَ)
درآمدن در زمین به استواری یا سستی. یقال: طهس فی الارض. ماادری این طهس، نمی دانم به کجا رفت. و کذا ماادری این طهس به، مجهولاً. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخت پاسپر کردن راهی را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). سخت سپردن. (منتهی الارب). سخت پایمال کردن و سخت سپردن. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گیاه نورسته که هنوز سبزی بر آن غالب نشده باشد، جای نرم که نه ریگ باشدو نه خاک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ)
سرخی مایل به سیاهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
چیره شدن بر کسی. مغلوب کردن کسی را. (منتهی الارب). مقهور گردانیدن. (زوزنی) (تاج المصادر). قهر کردن. (منتخب اللغات) ، ستم کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَکْ کُ)
نرم شدن ریگ و آنچه بدان ماند. (المصادر زوزنی). نرم ریگ شدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به مادۀ (د ه س) در منتهی الارب و دهساء و ادهس شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ رِ)
آنکه خشم گیرد از گرسنگی (منتهی الارب). غضبناک از گرسنگی، بدخو. (منتخب اللغات). مرد تندخو. (منتهی الارب). مردی درشت. (مهذب الاسماء). ضرس ٌ شرس ٌ، مرد دشوارخو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
هو ضبس شرّ، او صاحب شرّ و بدی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
پلید و درشت خوی شدن نفس کسی. (منتهی الارب). دشوارخو و پلید شدن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کسی که بگزد چیزی را با دندان پیشین. در نفرین گویند: لااطعمه اﷲ الا ضاهساً و لاسقاه الاّ فارساً، یعنی بخوراند خدای او را اندک از نبات که بمقدم دهان خائیده شود و بنوشاند او را آب خالص بی آمیغ شیر یعنی شیر میسر نشود او را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَدد)
نیک پاسپر کردن چیزی را. (منتهی الارب). پایمال کردن
لغت نامه دهخدا
(حَ ثَ)
اندک اندک فراهم آمدن چیزی. (منتهی الارب) ، اندک و تنک گشتن شراب و نوشیدنی. (تاج المصادر) (منتهی الارب) ، بازگشتن بسوی اصل، بازگشتن بسوی کسی نه به وجه مقاتله و مغالبه، یا عام است. (منتهی الارب). بازگردیدن. (تاج المصادر). بازگردیدن بسوی کسی نه به وجه مقاتله و مغالبه. (منتخب اللغات) ، کم کردن و باطل ساختن حق کسی را. (منتهی الارب) ، اندک اندک دادن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) (زوزنی) ، برداشتن و منسوب کردن خبر را بکسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ / حُ)
نیک کوفتن کسی را. سخت پاسپر کردن چیزی را، آرمیدن با زن، به پیش دهان گزیدن ستور کسی یا چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بی نماز شدن زن، بار نگرفتن زن، پستان ناکردن زن، نرویانیدن زمین گیاه را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دلیری کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(ضَیْ یِ)
ضائس. ضیس. گیاه پژمریدۀ در خشک شدن درآمده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ هی ی)
مانا. مانند. یقال: هذا ضهیّک، ای شبیهک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَدْوْ)
خشک شدن گرفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
دشوار و سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
آهسته و نرم خائیدن. (منتهی الارب). جاویدن خفیه و پنهان. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضُ هَُ)
جمع واژۀ ضهول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
شیر گردآمده. هر چیز که اندک اندک و یکی بعد دیگری فراهم آمده باشد. (منتهی الارب) ، آب اندک. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). آب اندک در جوی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
جایگاهی است بین مدینه و ینبع، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهس
تصویر بهس
دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهس
تصویر لهس
لیسیدن، آز برای خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
دندان، دندان آسیا، بر آمده ناهموار، پشته سنگلاخ، باران کم گزیدن، سختی زمانه، باران کم کند دندان، تند خوی، کار آزموده جهاندیده: مرد، دندانه دندانه دندان سن، دندانهای آسیا طواحن، جمع اضراس ضروس یا به ضرس قاطع. از روی یقین با کمال اطمینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهس
تصویر رهس
پایمال کردن سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهس
تصویر دهس
نو رسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرس
تصویر ضرس
((ض))
دندان آسیا، جمع اضراس، ضروس
به ضرس قاطع: از روی یقین، با کمال اطمینان
فرهنگ فارسی معین