حق وراست و درست باشد چنانکه بیهده ناحق و باطل و هرزه را گویند. (برهان). حق. (اسدی). هوده. قیاس کنید با بیهوده و بیهده. (حاشیۀ برهان چ معین) : مهرجویی ز من و بی مهری هده جویی ز من و بیهده ای. رودکی. ، فائده. (برهان). - بیهده، بیفایده. بی ارزش: بر در میر تو ای بیهده بستی طمعی از طمع صعب تر آن را که نه قید است و نه بند. ناصرخسرو. به رنج بیهده ای دوست گنج نتوان برد که بخت راست فضیلت نه زور بازو را. سعدی. رجوع به هوده و بیهوده شود
حق وراست و درست باشد چنانکه بیهده ناحق و باطل و هرزه را گویند. (برهان). حق. (اسدی). هوده. قیاس کنید با بیهوده و بیهده. (حاشیۀ برهان چ معین) : مهرجویی ز من و بی مهری هده جویی ز من و بیهده ای. رودکی. ، فائده. (برهان). - بیهده، بیفایده. بی ارزش: بر در میر تو ای بیهده بستی طمعی از طمع صعب تر آن را که نه قید است و نه بند. ناصرخسرو. به رنج بیهده ای دوست گنج نتوان برد که بخت راست فضیلت نه زور بازو را. سعدی. رجوع به هوده و بیهوده شود
زمین بلند یا زمین پست هموار نرم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زمین بلند یا زمین پست. (آنندراج). زمین پست و هموار و نرم. ج، مهد. (از اقرب الموارد). ج، مهده. (ناظم الاطباء)
زمین بلند یا زمین پست هموار نرم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زمین بلند یا زمین پست. (آنندراج). زمین پست و هموار و نرم. ج، مُهَد. (از اقرب الموارد). ج، مِهَده. (ناظم الاطباء)
باران نخستین بهار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ابتدای باران وسمی. (از اقرب الموارد) ، محلی که آفتاب بر آن نتابد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
باران نخستین ِ بهار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ابتدای باران وَسمی. (از اقرب الموارد) ، محلی که آفتاب بر آن نتابد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
هر بارانی که پس از باران دیگر آید، و گویند بارانی است که پس از باران دیگر بیاید بطوری که دومی به رطوبت و تری باران اول برسد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
هر بارانی که پس از باران دیگر آید، و گویند بارانی است که پس از باران دیگر بیاید بطوری که دومی به رطوبت و تری باران اول برسد. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)