جدول جو
جدول جو

معنی ضناکه - جستجوی لغت در جدول جو

ضناکه
(حَثْیْ)
ضنک. ضنوکه. تنگ شدن. (منتهی الارب). تنگ عیش شدن. (تاج المصادر) ، سست رای و ضعیف عقل و سست بدن و سست جان گردیدن، ضنک (مجهولاً) ، بزکام گرفتار گشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضناکه
تنگ شدن، سست خرد شدن، سست اندام شدن، چاییدن سرما خوردن
تصویری از ضناکه
تصویر ضناکه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ کَ)
دایه. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اناکا و اکه شود
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
ضنک. ضنأکه. تنگ شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ ءَ)
ضناءه. حاجت. ضرورت. گویند: قعد فلان مقعد ضناءه، ای ضروره. (منتهی الارب)
ضناءه. ضرورت و حاجت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ ءَ کَ)
تأنیث ضناءک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ)
گروه از هر چیزی. ضویکه. (منتهی الارب). گویند: رأیت ضواکه و ضویکه، ای جماعه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ حا کَ)
نام آبی است ازآن بنی سبیع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثُ مَ)
نابینا شدن، درویش شدن، بدحال شدن، گول گردیدن، بر جای ماندن، درشت و سخت شدن پی و رگ حلق. (منتهی الارب). سخت اندام شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(ضُ کَ)
ضناک. زکام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
استوارخلقت. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). توانا. قوی (مذکر و مؤنث در وی یکسانست) ، زن گران سرین (اصمعی گوید شتر را نیز گویند). (منتهی الارب). گران کفل. (منتخب اللغات). ضناک. زن پرگوشت. (منتهی الارب) ، درخت بزرگ. (منتهی الارب) (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
زکام. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات). ضنکه. (منتهی الارب). چایمان. چاییدگی. سرماخوردگی
لغت نامه دهخدا
(ضَ / ضِ)
زن پرگوشت. زن درشت. (منتهی الارب). زن آگنده گوشت. (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اناکه
تصویر اناکه
ترکی دایه دایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضناک
تصویر ضناک
چایمان سخت نیرومند، درخت انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
لفظی در تاکید و نفی، نه
فرهنگ گویش مازندرانی