گمگشتگی، گمراهی، تباهش، پنهان گشتن، پی گم کردن، فراموش کردن، سر گشتگی گم شدن گم کردن راه، گمراه شدن مقابل رشاد، گمراهی مقابل هدی. گمراهی، بیراهی، ضلالت
گمگشتگی، گمراهی، تباهش، پنهان گشتن، پی گم کردن، فراموش کردن، سر گشتگی گم شدن گم کردن راه، گمراه شدن مقابل رشاد، گمراهی مقابل هدی. گمراهی، بیراهی، ضلالت
هو ضل ﱡ (ضل ﱡ) اضلال و ضل ﱡ (ضل ﱡ) اضلال ٌ، بلایی است و خیری در آن نیست. و هرگاه بصاد مهمل گفته شود تنها بکسر است. (از منتهی الارب). هو ضل ﱡ (ضل ﱡ) اضلال و ضل ﱡ (ضل ﱡ) اضلال ٌ، به اضافه و نعت، یعنی داهیه ای است که در آن خیری نیست. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، زن ضهیاء را بنکاح درآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). و ضهیاء (بمد و قصر) زنی که نه حیض آرد و نه باردار گردد. (آنندراج). زن ضهیا را که نه حیض آورد ونه باردار گردد به نکاح درآوردن. (ناظم الاطباء). اضهاء مرد، زناشویی وی با ضهیاء. (از اقرب الموارد)
هو ضِل ﱡ (ضُل ﱡ) اَضلال و ضِل ﱡ (ضُل ﱡ) اَضلال ٌ، بلایی است و خیری در آن نیست. و هرگاه بصاد مهمل گفته شود تنها بکسر است. (از منتهی الارب). هو ضِل ﱡ (ضُل ﱡ) اَضلال و ضِل ﱡ (ضُل ﱡ) اَضلال ٌ، به اضافه و نعت، یعنی داهیه ای است که در آن خیری نیست. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، زن ضهیاء را بنکاح درآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). و ضَهْیاء (بمد و قصر) زنی که نه حیض آرد و نه باردار گردد. (آنندراج). زن ضهیا را که نه حیض آورد ونه باردار گردد به نکاح درآوردن. (ناظم الاطباء). اضهاء مرد، زناشویی وی با ضهیاء. (از اقرب الموارد)
نام عامل ری به عهد یعقوب بن لیث صفاری. طبری این کلمه را صلابی ضبط کرده و در وقایع سال 260 هجری قمری آورده است که عبدالله سگزی از طبرستان به ری افتاد و از صلابی عامل آنجا پناه خواست و یعقوب بنواحی ری کشید و به صلابی نوشت که عبدالله را بفرست ورنه با تو جنگ خواهم کرد، و عامل ری وی را بنزدیک یعقوب فرستاد. (طبری ج 3 صص 1885- 1886). و گردیزی در زین الاخبار (چ طهران ص 13) آن را ضلالی ضبط کرده و گوید: عبدالله و برادرانش سوی ری رفتند بنزدیک ضلالی و یعقوب به ضلالی نامه نوشت تا ایشان را بفرستد و اگر نی با او همان معاملت کند که با محمد و حسن کرد، و اهل ری از آن نامه بترسیدند و ضلالی هر دوبرادر (کذا) بنزدیک یعقوب فرستاد و یعقوب ایشان را به نیشابور آورد به شادیاخ ایشان را اندر دیوار بدوخت بمیخهای آهنین. (از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 224)
نام عامل ری به عهد یعقوب بن لیث صفاری. طبری این کلمه را صلابی ضبط کرده و در وقایع سال 260 هجری قمری آورده است که عبدالله سگزی از طبرستان به ری افتاد و از صلابی عامل آنجا پناه خواست و یعقوب بنواحی ری کشید و به صلابی نوشت که عبدالله را بفرست ورنه با تو جنگ خواهم کرد، و عامل ری وی را بنزدیک یعقوب فرستاد. (طبری ج 3 صص 1885- 1886). و گردیزی در زین الاخبار (چ طهران ص 13) آن را ضلالی ضبط کرده و گوید: عبدالله و برادرانش سوی ری رفتند بنزدیک ضلالی و یعقوب به ضلالی نامه نوشت تا ایشان را بفرستد و اگر نی با او همان معاملت کند که با محمد و حسن کرد، و اهل ری از آن نامه بترسیدند و ضلالی هر دوبرادر (کذا) بنزدیک یعقوب فرستاد و یعقوب ایشان را به نیشابور آورد به شادیاخ ایشان را اندر دیوار بدوخت بمیخهای آهنین. (از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 224)
سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو، جمع خل، سرکه ها، جمع خلل، تباهی ها، جمع خله، خوی ها غوره خرما سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد
سرکه فروش سراد در میان، سوراخکن، دندان کاو، جمع خل، سرکه ها، جمع خلل، تباهی ها، جمع خله، خوی ها غوره خرما سرکه فروش. در میان، در ضمن، چوب باریکی که میان چیزی گذارند تباهی و فساد
زند آور شایست (سد در) روا دوخگیا، تخت روان گشاینده کار گشای بسیار گشاینده (گره مشکل) یا حلال مشکلات. آنکه مشکلات مردم را رفع کند کسی که امور سخت را حل کند، خدای تعالی، پول. طیب، مباح، جایز
زند آور شایست (سد در) روا دوخگیا، تخت روان گشاینده کار گشای بسیار گشاینده (گره مشکل) یا حلال مشکلات. آنکه مشکلات مردم را رفع کند کسی که امور سخت را حل کند، خدای تعالی، پول. طیب، مباح، جایز
نوشگوار، پالوده همگ (صاف)، سپیده (آلبومین) آب صاف و گوارا، کرمی که در میان برف پدید آید و در اندرون او آب صافی است و کرم را اندک حیات و حرکت مذبوحی است. آب شیرین و خوشگوار، آب شیرین و صاف
نوشگوار، پالوده همگ (صاف)، سپیده (آلبومین) آب صاف و گوارا، کرمی که در میان برف پدید آید و در اندرون او آب صافی است و کرم را اندک حیات و حرکت مذبوحی است. آب شیرین و خوشگوار، آب شیرین و صاف
جمع شله، کلاف ها کلاف های نخ و گروه پراکنده آبشار نوعی دوختن که در آن دو طرف پارچه را بهم نهند و کوکهای خرد و ریز بر آن زنند بطوری که دو روی آن مشابه باشد
جمع شله، کلاف ها کلاف های نخ و گروه پراکنده آبشار نوعی دوختن که در آن دو طرف پارچه را بهم نهند و کوکهای خرد و ریز بر آن زنند بطوری که دو روی آن مشابه باشد
ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار
ناز کرشمه شکنه شیرین زبانی داسار میانجی جافکش (قواد) جاکش ناز کرشمه غمزه، (تصوف) اضطراب و غلقی که در جلوه محبوب از غایت شوق و عشق و ذوق بباطن سالک میرسد و هر چند در آن حال بمرتبت سکر و بیخودی نیست و لیکن اختیار خود ندارد و از کثرت اضطراب هر چه بر دل او در آن حال هیح شود بی اختیار بگوید 0 (شرح گلشن راز 561) میانجی بین بایع و مشتری کسی که با دریافت حق معینی واسطه ما بین خریدار و فروشنده میشود. واسطه بین فروشنده و خریدار