جدول جو
جدول جو

معنی ضفر - جستجوی لغت در جدول جو

ضفر
(ضَ)
رسن تافته که بدان شتر و پالان بندند. ج، ضفر، ضفور. (منتهی الارب). رسنی که بدان شتر را بندند. (منتخب اللغات). رسن تافته و بافته. (مهذب الاسماء) ، هر دستۀ موی بافتۀ جداگانه. (منتهی الارب). لاغ، ریگ تودۀ کلان فراهم آمده یا ریگی که بعض آن بر بعض نشسته باشد. ج، ضفور. (منتهی الارب). ریگ توده و جمعشده، بنای به سنگ ریزه برآورده بی آهک و گل. (منتهی الارب). بنای سنگ که بی گچ و گل ساخته باشند. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
ضفر
(حَ)
برجستن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) (منتخب اللغات). از نشیب بر بالا جستن. (زوزنی). دویدن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) (تاج المصادر) ، سعی کردن، بافتن موی. (منتهی الارب). موی بافتن. (منتخب اللغات). بافتن گیسو. (تاج المصادر) ، گرد آوردن موی. (منتهی الارب). جمع کردن و پیچیدن موی. (منتخب اللغات) ، تافتن رسن. (منتهی الارب). رسن تافتن. (منتخب اللغات). بافتن رسن. (تاج المصادر) ، انداختن علف در دهان ستور. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). علف در دهان شتر کردن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
ضفر
(ضَ فِ)
جمع واژۀ ضفره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضفر
(ضَ فِ)
پشتۀ بلندی در عرفات. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ضفر
(ضُ فُ)
جمع واژۀ ضفر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظفر
تصویر ظفر
(پسرانه)
پیروزی، نصرت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفر
تصویر صفر
(پسرانه)
نام ماه دوم از سال قمری، نام کوهی در نزدیکی مدینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کفر
تصویر کفر
مقابل ایمان، بی دینی، کنایه از سخن کفرآمیز یا حاکی از کفر مثلاً کفر نگو، ناسپاسی
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ)
واحد ضفاریط، یعنی شکن های میان رخسار و بینی قریب هر دو دنبالۀ چشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
کلان و ستبر شدن شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَفْ فَ)
شعر مضفر، موی بربافته بر سه تاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فِ رَ)
ریگ تودۀ کلان یا ریگ که بعض آن بر بعض نشسته باشد. (منتهی الارب). ریگ برکوفته. (مهذب الاسماء). ج، ضفر، جانورکی است که شتر را رنجاند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ فَ)
مرد درشت اندام درشت خوی. (منتهی الارب) (آنندراج). الجافی الغلیظ، کالغضنفر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضِرِ)
جمل ٌ ضفرط، شتر کلان شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثفر
تصویر ثفر
پاردم ران بند اسپ و گاو و خر که بخشی از پالان و زین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زفر
تصویر زفر
کنج دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفر
تصویر حفر
کندن زمین، فرو بردن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفر
تصویر خفر
شرمگین پیمان نهادن، نگهبانی ، بدرهگی (بدرهه بدرقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفر
تصویر تفر
مرد چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفر
تصویر سفر
از شهری به شهر دیگر رفتن کتاب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افر
تصویر افر
پیشنهاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضفر
تصویر غضفر
درشت اندام درشت خوی مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذفر
تصویر ذفر
بوی آمدن، بوی برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفر
تصویر دفر
گندیدگی، بد بویی، سختی، پتیار (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفر
تصویر شفر
کناره لبه، پلک، کناره چوز، کناره زهدان، رود کنار، تیزی تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفر
تصویر صفر
خالی و تهی، مرد بی چیز ماه دومین از ماههای عربی پس از محرم
فرهنگ لغت هوشیار
علمی است که در آن بحث می شود از حرف، از آن حیث که بنا مستقل بدلالت است و آنرا علم حروف نیز نامند و علم تکسیر هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفر
تصویر نفر
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفر
تصویر مفر
گریزگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سفر
تصویر سفر
رهسپاری، نورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظفر
تصویر ظفر
پیروزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زفر
تصویر زفر
صفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفر
تصویر کفر
بی خدایی، خدا نشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صفر
تصویر صفر
زفر
فرهنگ واژه فارسی سره