جدول جو
جدول جو

معنی ضغیطه - جستجوی لغت در جدول جو

ضغیطه
(ضَ طَ)
گیاه سست و نرم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضغینه
تصویر ضغینه
حقد، کینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضغطه
تصویر ضغطه
ضغط، فشردن، فشار دادن، در هم فشردن، کوفتن، تنگ کردن، تنگ گرفتن بر کسی
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ وَ طَ)
خمیر سست. (منتهی الارب). خمیر نرم پرآب. (فهرست مخزن الادویه). آرد سرشتۀ سست. (مهذب الاسماء) ، گل و لای تک حوض. (منتهی الارب). گل و خلاش که بن حوض بود. (مهذب الاسماء) ، روغن با پیه گداخته که در خیک خرد کرده باشند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ رَ طَ)
نعجهٌ ضریطه، گوسفند مادۀ فربه. در مثل است: الاخذ سریطی و القضاء ضریطی، یعنی وقت گرفتن قرض در حلق فروبردن است و در وقت وام گوز زدن. در حق شخصی گویند که در ادای وام سست و محیل باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ نَ)
کینه. (منتهی الارب). ضغن. کینۀ سخت در دل. (دهار). حقد شدید. عداوت. بغضاء. ج، ضغاین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
نضارت و تازگی تره. یقال: ضغیفه من بقل، اذا کانت الروضه ناضره متخیله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ غَ)
مرغزار تر و تازه. (منتهی الارب). مرغزار. (مهذب الاسماء) ، خمیر تنک، گروه مردم مختلط از هر صنف، نان برنج تنک، زندگانی خوش با فراخی و خصب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بانگ کردن روباه. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(غَ طَ)
قسمی آلت موسیقی شبیه قره نی. ج، غیطات. (دزی ج 2 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(ضُ طَ)
سختی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). فشارش. (منتهی الارب). فشار، اکراه. یقال: اخذت فلاناً ضغطه، اذا ضیقت علیه لتکرهه. (منتهی الارب) ، مطالبت غریم در ادای دین به حدی که داین تنگدل گردیده بر کمتر از حق خود راضی شود و آن را عجالهً گیرد. (منتهی الارب) ، تنگی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء) ، مشقت. (منتخب اللغات) (دهار) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
چاه گندۀ پر از گل و لای سیاه در پهلوی چاه خوش آب و پاکیزه که آن را هم تباه و بویناک گرداند. (منتهی الارب). چاه گنده در پهلوی چاه خوش آب که آن را هم بوناک و بدمزه گرداند، سست رای ضعیف عقل. (منتخب اللغات). سست عقل و تباه رای. ج، ضغطی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضغینه
تصویر ضغینه
کینه
فرهنگ لغت هوشیار
فشارش، تنگنا، بیزاری فشارش فشار، سختی تنگی، رنج زحمت مشقت، کراهت اکراه. توضیح در تداول به غلط به کسر اول تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغطه
تصویر ضغطه
فشار، سختی، تنگی، رنج، زحمت، مشقت، کراهت، اکراه
فرهنگ فارسی معین