جدول جو
جدول جو

معنی ضغت - جستجوی لغت در جدول جو

ضغت
(حَ تَ رَ)
خائیدن به دندان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضغت
خاییدن
تصویری از ضغت
تصویر ضغت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضغط
تصویر ضغط
فشردن، فشار دادن، در هم فشردن، کوفتن، تنگ کردن، تنگ گرفتن بر کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضنت
تصویر ضنت
خساست به خرج دادن، بخل کردن، دریغ کردن
ضنت کردن (نمودن): ضننت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغت
تصویر لغت
واژه، کلمه، زبان و کلام هر قوم که به آن تکلم کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضغن
تصویر ضغن
آرامیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(ضِ)
آبی است فزاره را میان خیبر و فید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ حَ)
فشردن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). بیفشردن. (زوزنی). فرا جای افشردن. (تاج المصادر). افشردن. (غیاث) ، تنگ کردن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، انبوهی نمودن، سخت فشردن بدیوار و جز آن. (منتهی الارب). بدیوار و جز آن سخت مالیدن. (منتخب اللغات). کوفتن. (منتهی الارب).
- ضغطالقبر، عذاب تنگ گرفتن گور و سخت فشارش آن. (منتهی الارب). فشار قبر.
- ضغط عین، صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضغط عین، بیمارییست که بیمارگمان میبرد در چشم او خاشاکی خلیده، و سخت فشار می آورد و دردی شدید دارد و از حرکت حدقۀ چشم مانع شود و سوزش شدیدی را سبب شود و باعث ریزش اشک گردد، و محل هذه العله الجلیدیه. کذا فی حدودالامراض.
- ضغط قلب، فشار دل. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضغط قلب بیمارییست که آدمی چنان پندارد که قلب او در فشار است وگاه چندان سخت باشد که آدمی را غشی دست دهد و لعاب بسیاری درین بیماری از دهان بیمار جاری گردد، و سبب بروز این بیماری سوداء کمی باشد که بر قلب ریزش کند. کذا فی حدودالامراض
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ گُ دَ)
ناگاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بغته. بغتهً. (منتهی الارب). و رجوع به دو کلمه مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(حَدد)
نیک پاسپر کردن چیزی را. (منتهی الارب). پایمال کردن
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ غَ هَُ)
فشردن گلوی کسی تا جان دهد. خفه کردن کسی را تا بقتل برسد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
درآمیختن سخن و خلط کردن آنرا. (منتهی الارب). آمیختن سخن و جز آن. (منتخب اللغات). حدیث بهم درآمیختن. (زوزنی) (تاج المصادر) ، به دست مالیدن کوهان شتر. (منتخب اللغات). مالیدن کوهان. (زوزنی). برمجیدن کوهان. (تاج المصادر). بسودن کوهان. (منتهی الارب) ، دسته کردن گیاه. (زوزنی) (تاج المصادر) ، بانگ کردن سقنقور یا جانوری دیگر که مشابه سوسمار است، شستن جامه و خوب پاک نکردن آن. (منتهی الارب). چرکمرد کردن جامه
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
خبه کردن کسی را. فشردن گلوی کسی را. (منتهی الارب). خفه کردن
لغت نامه دهخدا
(ضِ / ضَ)
دستۀ گیاه خشک و تر درآمیخته. (منتهی الارب). یک مشت از گیاه خشک و تر بهم آمیخته. (منتخب اللغات). دستۀ گیاه. (مهذب الاسماء). دستۀسپرغم. (دهار) ، قبضۀ شاخ از یک بیخ. (منتهی الارب). ج، اضغاث، خواب شوریده. (مهذب الاسماء) (دهار). خواب آشفته. ج، اضغاث. و اضغاث، خوابهای شوریده و پریشان که تأویل آن از جهت اختلاطها راست نیاید. (منتهی الارب) : پس معنی این ضغث آن مردمان اندرین خواستند که این خواب را معنی نیست و کس را بکار نیاید. (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
(ضَنْ نَ)
بخل. بخل شدید. شح ّ. بخیلی. (دهار). دریغ کردن: و لشکرهای او با هدیه های گرانمایه که روزگار به امثال آن سبک شود و ضنّت نماید هر یک را یورت معین فرمود. (جهانگشای جوینی).
تا شبی بنمود او را جنتی
باغک سبزی خوشی بی ضنتی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
مرد خواهندۀ بادرنگ یا حریص و شیفتۀ محبت آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ بالْ لَ)
بانگ خرگوش و گرگ برزدن برای بیم کردن کسی، ضغب المراءه، آرمید با زن، ضغب الارنب، نالید خرگوش وقتی که گرفتار شد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَغْوْ)
ضغاء. بانگ روباه و گربه و مانند آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ مَ)
سست و کوفته گردیدن، ناراستی کردن و خیانت کردن مقامر، نالیدن و بانگ کردن گربه و مانند آن. (منتهی الارب). بانگ کردن روباه. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
کرانه. (منتهی الارب). کناره. (منتخب اللغات) ، ناحیه. (منتهی الارب) ، بغل شتر، یعنی ابط الجمل. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، کینه. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء) (دهار). کین. ضغینه. (منتهی الارب). حقد شدید. عدوات. بغضاء. ج، اضغان، میل. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). خواهانی. (منتهی الارب). شوق. (منتخب اللغات). گویند: ضغنی الی فلان، ای میلی الیه. ناقه ذات ضغن، ای مایله الی وطنها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ناگاه آمدن کسی را. (منتهی الارب) (از آنندراج). ناگاه درآمدن کسی را. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
کلام، نطق، آوازها که مردمان برای نمودن اعتراض از مخرجهای دهان و حلق برآرند
فرهنگ لغت هوشیار
در آمیختن: سخن را درهم و برهم گویی، بد شویی پاک نشستن، دسته شاخ، دسته گیاه خشک و تر، درهم و برهم دسته گیاه خشک و تر به هم آمیخته یا در هم پیچیده، پیچیده درهم، کار آشفته، جمع اصغاث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغط
تصویر ضغط
فشردن، افشردن، تنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغم
تصویر ضغم
گزیدن به دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغن
تصویر ضغن
کرانه، کینه، خواهانی کینه ورزی، آرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغو
تصویر ضغو
کوفتگی، ناراستی، دشمن کامی، نالیدن: برخی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنت
تصویر ضنت
دریغ کردن، بخل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغت
تصویر دغت
خبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغت
تصویر بغت
ناگاه یکبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغث
تصویر ضغث
((ض ِ یا ضَ))
دسته گیاه خشک و تر به هم آمیخته یا در هم پیچیده، پیچیده، درهم، کار آشفته، جمع اضغاث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضغط
تصویر ضغط
((ضَ))
فشار دادن، تنگ کردن، کوفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغت
تصویر لغت
زبان و کلام هر قوم، واژه، کلمه، جمع لغات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغت
تصویر لغت
واژه
فرهنگ واژه فارسی سره