نزم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). میغ نرم و آن بخاری باشدکه در زمستان در هوا پیدا گردد. (منتهی الارب). نژم. مه. پاره میغ. ابرهای تنک. (منتخب اللغات). ابرها که متصل بزمین شود و آن را بپوشاند: نوررای روشن او که در دریای ظلمات واقعات ماهیی کردی در شست کسوف حجاب حیرت و ضباب دهشت متواری ماند. (تاریخ جهانگشای جوینی). هر کجا انوار ولاء حق تجلی کند ظلمات کفر و فسوق مضمحل و متلاشی شود چون ضباب که به ارتفاع آفتاب پایدار نبود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
نَزم. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). میغ نرم و آن بخاری باشدکه در زمستان در هوا پیدا گردد. (منتهی الارب). نَژم. مِه. پاره میغ. ابرهای تُنُک. (منتخب اللغات). ابرها که متصل بزمین شود و آن را بپوشاند: نوررای روشن او که در دریای ظلمات واقعات ماهیی کردی در شست کسوف حجاب حیرت و ضباب دهشت متواری ماند. (تاریخ جهانگشای جوینی). هر کجا انوار ولاء حق تجلی کند ظلمات کفر و فسوق مضمحل و متلاشی شود چون ضباب که به ارتفاع آفتاب پایدار نبود. (تاریخ جهانگشای جوینی)
رودزن. (مهذب الاسماء) (دهار) ، واشی. ساعی، درم زن. (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن: ضرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی دینارهای گرد مجدد کند همی. منوچهری. بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند ز عزّ نامش بر روی سکۀ ضرّاب. مسعودسعد. بنهم ازبرای نام ترا دیدگان زیر سکۀ ضرّاب. مسعودسعد. که موم وزر به کژی نقش راستی یابند ز مهر خاتم سلطان و سکۀ ضرّاب. خاقانی. عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا. خاقانی. تکیه نکند بر کرم دهر خردمند سکه ننهد بر درم ماهی ضراب. خاقانی
رودزن. (مهذب الاسماء) (دهار) ، واشی. ساعی، درم زن. (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن: ضَرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی دینارهای گرد مجدد کند همی. منوچهری. بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند ز عزّ نامش بر روی سکۀ ضرّاب. مسعودسعد. بنهم ازبرای نام ترا دیدگان زیر سکۀ ضرّاب. مسعودسعد. که موم وزر به کژی نقش راستی یابند ز مهر خاتم سلطان و سکۀ ضرّاب. خاقانی. عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا. خاقانی. تکیه نکند بر کرم دهر خردمند سکه ننهد بر درم ماهی ضراب. خاقانی
برجهیدن گشن بر ماده. (منتهی الارب) ، گشنی کردن شتر. (تاج المصادر). مست شدن اشتر تیزشهوت. (تاج المصادر). گشنی شتر. (زوزنی) ، مضاربه. با کسی شمشیر زدن: نه مرد شرابی که مرد ضرابی نه مرد طعامی که مرد طعانی. منوچهری. یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد یکی نبارد جز گرد مرگ روز ضراب. مسعودسعد. چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر رمح تو گاه طعان، تیغ تو گاه ضراب. خاقانی. در علمش میر نحل نیزه کشیده چو نخل غرقۀ صد نیزه خون گاه طعان وضراب. خاقانی. ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355)
برجهیدن گشن بر ماده. (منتهی الارب) ، گشنی کردن شتر. (تاج المصادر). مست شدن اشتر تیزشهوت. (تاج المصادر). گشنی شتر. (زوزنی) ، مضاربه. با کسی شمشیر زدن: نه مرد شرابی که مرد ضرابی نه مرد طعامی که مرد طعانی. منوچهری. یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد یکی نبارد جز گرد مرگ روز ضراب. مسعودسعد. چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر رمح تو گاه طعان، تیغ تو گاه ضراب. خاقانی. در علمش میر نحل نیزه کشیده چو نخل غرقۀ صد نیزه خون گاه طعان وضراب. خاقانی. ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355)
نام قبیله ای از عرب، و اشعار این قبیله را ابوسعید سکّری گرد کرده است. (الفهرست ابن الندیم ص 226). قومی از عرب از اولاد معاویه بن کلاب بن ربیعه، و ضبابی منسوب بدان قبیله است. (منتهی الارب)
نام قبیله ای از عرب، و اشعار این قبیله را ابوسعید سکّری گرد کرده است. (الفهرست ابن الندیم ص 226). قومی از عرب از اولاد معاویه بن کلاب بن ربیعه، و ضبابی منسوب بدان قبیله است. (منتهی الارب)
زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. رغاث. رجوع به این کلمه شود، زمین نرم فراخ ریگناک. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). زمین نرم. (مهذب الاسماء)
زمینی که آب در آن روان نشود مگر به باران بسیار. رغاث. رجوع به این کلمه شود، زمین نرم فراخ ریگناک. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). زمین نرم. (مهذب الاسماء)