گل سرخ یا گل زرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گل زرد، و گویندگل سپید. (مهذب الاسماء). گل سرخ، و گویند گل زرد، وقول اخیر اصح است. (اقرب الموارد از تاج العروس)
گُل سرخ یا گل زرد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گل زرد، و گویندگل سپید. (مهذب الاسماء). گل سرخ، و گویند گل زرد، وقول اخیر اصح است. (اقرب الموارد از تاج العروس)
کلمه ای است که بدان گرگ و اسب را زجر کنند و رانند و رقیب چون لشکر دشمن را بیند اهل خود را بدان بیم کند. یا عاط! (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب تاج العروس این ابیات را از راجز شاهد آورده است: صب علی شاء ابی ریاط ذوءاله کالاقدح المراط تهفو اذا قیل له یعاط. و فراء روایت کرده: تنجو اذا قیل له یا عاط. و گوید شتر را نیز بدان برانند و به نقل از ابن بری آرد که وی از محمد بن حبیب به جای یعاط و یا عاط، عاط عاط حکایت کرده و گوید این روایت دلالت بر این می کند که اصل عاط بوده مانند غاق، آنگاه بر آن یاء داخل شده است و گفته اند یا عاط، سپس الف آن به سبب تخفیف حذف گردیده و یعاط شده است. اما این معنی گفتار فراء است که گفته است عرب یا عاط و یعاط هر دو را به کار می برد و استعمال یا عاط به الف بیشتر است. و اما اهل صعید عموماً آن را در راندن اسب و شتر و همچنین مردم آرند و گویند عاط و یعاط، و من این استعمال را بارها از آنان شنیده ام و آن عربی فصیح باشد و یعاط و یا عاط را هنگامی که رقیب سپاه دشمن را ببیند برای ترساندن نیز به کار برند... و ابن عباد گوید در راندن شتر یا عاط و در راندن اسب هنگامی که برای مسابقه او را بدوانند یعاط گویند - انتهی
کلمه ای است که بدان گرگ و اسب را زجر کنند و رانند و رقیب چون لشکر دشمن را بیند اهل خود را بدان بیم کند. یا عاط! (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب تاج العروس این ابیات را از راجز شاهد آورده است: صب علی شاء ابی ریاط ذوءاله کالاقدح المراط تهفو اذا قیل له یعاط. و فراء روایت کرده: تنجو اذا قیل له یا عاط. و گوید شتر را نیز بدان برانند و به نقل از ابن بری آرد که وی از محمد بن حبیب به جای یعاط و یا عاط، عاط عاط حکایت کرده و گوید این روایت دلالت بر این می کند که اصل عاط بوده مانند غاق، آنگاه بر آن یاء داخل شده است و گفته اند یا عاط، سپس الف آن به سبب تخفیف حذف گردیده و یعاط شده است. اما این معنی گفتار فراء است که گفته است عرب یا عاط و یعاط هر دو را به کار می برد و استعمال یا عاط به الف بیشتر است. و اما اهل صعید عموماً آن را در راندن اسب و شتر و همچنین مردم آرند و گویند عاط و یعاط، و من این استعمال را بارها از آنان شنیده ام و آن عربی فصیح باشد و یعاط و یا عاط را هنگامی که رقیب سپاه دشمن را ببیند برای ترساندن نیز به کار برند... و ابن عباد گوید در راندن شتر یا عاط و در راندن اسب هنگامی که برای مسابقه او را بدوانند یعاط گویند - انتهی
تیز. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). آواز تیز. (منتهی الارب). ضرطه. ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. (غیاث) (آنندراج). بادی که به آواز از مردم جدا شود. باد بن آدمی. (دهار) : و جایگاه وزارت به اصیل روغدی تفویض کرد، او در ابتدا نحّاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان. (جهانگشای جوینی)
تیز. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). آواز تیز. (منتهی الارب). ضِرطه. ضرط. ریحی که به آواز از اسفل شکم برآید. (غیاث) (آنندراج). بادی که به آواز از مردم جدا شود. باد بُن ِ آدمی. (دهار) : و جایگاه وزارت به اصیل روغدی تفویض کرد، او در ابتدا نحّاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان. (جهانگشای جوینی)
مرد سخت رانندۀ ستور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). مرد سخت رانندۀ ستور و درشتی کننده بر آن. (آنندراج) ، خوب و برگزیده از هر چیز. (اقرب الموارد). رجوع به قعاط شود
مرد سخت رانندۀ ستور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). مرد سخت رانندۀ ستور و درشتی کننده بر آن. (آنندراج) ، خوب و برگزیده از هر چیز. (اقرب الموارد). رجوع به قَعاط شود