جدول جو
جدول جو

معنی ضرج - جستجوی لغت در جدول جو

ضرج
(ثَ تَ لَ)
شکافتن چیزی را. (منتهی الارب). شکافتن. (زوزنی) (تاج المصادر) (منتخب اللغات) ، آلودن بخون. (منتهی الارب). آلودن. (منتخب اللغات) ، افکندن چیزی را. (منتهی الارب) ، اندوختن. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
ضرج
شکافتن، افگندن، آلودن: کسی را به خون
تصویری از ضرج
تصویر ضرج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرج
تصویر فرج
(پسرانه)
گشایش در کار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرج
تصویر فرج
گشایش در کار
رهایی از غم و اندوه و سختی
فرصت پیش آمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن، مهلت
گشادگی، شکاف میان دو چیز، رخنه، شکاف، فرجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرج
تصویر مرج
چمن، سبزه، مرغ، چمنزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرج
تصویر کرج
دکمه، گوی گریبان، چاک پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرج
تصویر سرج
سراج ها، چراغها، جمع واژۀ سراج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درج
تصویر درج
جعبۀ کوچکی که در آن جواهر و زینت آلات زنانه یا عطر و چیزهای خوش بو بگذارند، صندوقچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرج
تصویر حرج
تنگی و فشار، اعتراض، شکایت، گناه، بزه
حرجی بر کسی نبودن: گناه و اعتراضی متوجه او نبودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرم
تصویر ضرم
درختی خوش بو با میوۀ مانند بلوط و شکوفۀ شبیه شکوفۀ سعتر،
اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، لاواند، شاه اسپرم رومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرج
تصویر فرج
عورت زن، شرمگاه، آلت تناسلی مرد یا زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
مقابل نفع، گزند، نقصان، زیان، تنگی و بدحالی
ضرر زدن: زیان رساندن
ضرر کردن (کشیدن): زیان دیدن، زیان بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارج
تصویر ارج
ارزش، بها، برای مثال کسی را که فام است و دستش تهی ست / به هر جای بی ارج و بی فرهی ست (فردوسی - ۶/۵۴۰)، احترام، قدر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ضَرْ رَ)
خون آلود. (دهار چ بنیاد). خون آلود و خونین. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به رنگ قرمز روشن رنگ شده، و آن مابین مشبع و مورد است. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رنگ شده به رنگ خون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَرْ رِ)
شیر بیشه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
ج، مضارج. جامه های کهن عاریتی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سقاطه و پرزه از جامه و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خون آلود شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آلوده شدن جامه و جز آن به خون. (از اقرب الموارد) ، آراستن زن خود را، شکفته شدن شکوفه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منتشر درخشیدن برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی). شکافته شدن جامه و برق. (از اقرب الموارد) ، سرخ گردیدن رخسار و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ جَ)
پلنگ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). نمر. (فهرست مخزن الادویه). ج، ضراجع
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرج
تصویر شرج
نوع و قسم، فرقه، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرج
تصویر سرج
چراغها زین اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترج
تصویر ترج
پنهان شدن، استتار
فرهنگ لغت هوشیار
هزینه، بیرون شدن از مال هرچه باشد، ضد درآمد، بکار بردن پول، پول دادن و خریدن
فرهنگ لغت هوشیار
گناه خیره شدن چشم، بحث، حرمت، تنگ شدن خیره شدن چشم، بحث، حرمت، تنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برج
تصویر برج
خرجهای غیر ضروری ساختمان وبنای بلند ساختمان وبنای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج
تصویر درج
آنچه در آن نوشته شود، نامه، نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضرج
تصویر تضرج
خون آلودگی، شکفتن، خود آرایی، سرخ رخساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرجع
تصویر ضرجع
پلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرج
تصویر جرج
بی آرام و جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرج
تصویر خرج
هزینه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضرب
تصویر ضرب
گمیزش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارج
تصویر ارج
احترام، بزرگ داشت، حرمت، قدر
فرهنگ واژه فارسی سره