جدول جو
جدول جو

معنی ضرایر - جستجوی لغت در جدول جو

ضرایر
ضرّه ها، سختی ها، جمع واژۀ ضرّه
تصویری از ضرایر
تصویر ضرایر
فرهنگ فارسی عمید
ضرایر
جمع ضره همشویان
تصویری از ضرایر
تصویر ضرایر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذرایر
تصویر ذرایر
جمع ذریه احفاد اولاد اولاد اولاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
جمع جریره گناهان گناهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرایر
تصویر حرایر
جمع حره زنان آزاده آزاد زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرایر
تصویر سرایر
سریرت ها، نیت ها، باطن ها، جمع واژۀ سریرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرایر
تصویر مرایر
مریره ها، ریسمان های محکم، جمع واژۀ مریره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرایب
تصویر ضرایب
ضریب ها، اعدادی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، جمع واژۀ ضریب
ضریبه ها، سرشت ها، خوی ها، عادت ها، طبیعت ها، خراج ها، جزیه ها، جمع واژۀ ضریبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
جریره ها، گناه ها، بزه ها، جنایت ها، جمع واژۀ جریره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمایر
تصویر ضمایر
ضمیرها، باطن انسان ها، اندرون دل ها، اندیشه و راز نهفته در دل ها، جمع واژۀ ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
باطن انسان اندرون دل، آن چه در خاطر بگذرد اندیشه، وجدان، سر پنهان راز، جمع ضمایر (ضمائر)، کلمه ای که جای اسم قرار گیرد و دلالت بر شخص یا شی کند. یا ضمیر اشاره. ضمیریست که کسی یا چیزی را با اشاره نشان دهد و آن دو صیغه دارد: این برای اشاره به نزدیک آن برای اشاره به دور: فریب دشمن مخور و غرور و مداح مخر که این دام زرق نهاده است و آن کام جمع گشاده. توضیح فرق ضمیر اشاره با اسم اشاره آنست که پس از اسم اشاره اسم آید: این خانه آن کتاب ولی ضمیر اشاره تنها استعمال شود. یا ضمیر اضافه. در حالت اضافه آید از این قرار: - م - ت - ش - مان - تان - شان مانند: دخترم دخترت دخترش دخترمان دخترتان دخترشان. یا ضمیر شخصی. ضمیری که یکی از سه شخص را برساند یا به عبارت دیگر دلالت کند بر متکلم مخاطب غایب و آن بر دو قسم است: متصل و منفصل. یا ضمیر فاعلی. از اقسام ضمیر شخصی متصل است و آن دال بر فاعل است از این قرار: - م - - د - یم - ید - ند مانند: می روم می روی می رود می رویم می روید می روند. یا ضمیر متصل. ضمیریست که تنها ذکر نشود و آن بر دو قسم است: ضمیر فاعلی ضمیر مفعولی و اضافی. یا ضمیر مشترک. ضمیریست که با یک صیغه در میان تکلم و مخاطب و غایب مشترک باشد و همیشه مفرد استعمال شود مانند: خود خویش خویشتن: من خود آمدم تو خود آمدی او خود آمد... یا ضمیر مفعولی. از اقسام ضمیرشخصی متصل است و آن دال بر مفعول است از این قرار: - م - ت - ش - مان - تان شان مانند: بردم بردت بردش بردمان بردتان بردشان. (یعنی برد مرا برد ترا) یا ضمیر منفصل. ضمیریست که تنها هم ذکر شود از این قرار: من تو او (وی آن) ما شما ایشان. توضیح حالات اسم درین ضمایر نیز جاریست مثلا فاعلی: من رفتم تو رفتی... مفعولی: مرا (من را) گفت ترا (تو را) گفت... اضافی: کتاب من کتاب تو، آنست که کسی چیزی اندیشد و بر زبان نیاورد و منجم از روی قواعد احکام نجومی آن را استخراج کند و بگوید که آن نیت حاصل می شود یا نه مقابل خبیء، قیاسی بود که کبرایش محذوف باشد و علت حذف یا غایت وضوح بود چنان که گوییم: خط اب و خط اج از یک مرکز به یک محیط شده اند پس متساوی باشند. یا آن که خواهند که کذب مخفی باشد چنان که گویند: فلان شخص به شب طوف می کند پس خائن است. چه به تصریح کبری کذبش ظاهر شود، جمع ضمایر (ضمائر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرائر
تصویر ضرائر
جمع ضره، انباغان جمع ضره همشویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرایب
تصویر ضرایب
زننده، شکل نوع صنف، مانند همتا، اکسپوزان، جمع ضرایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرایر
تصویر مرایر
جمع مره چیزهای تلخ، کارهای بزرگ، شرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
((یِ))
جمع جریره، گناهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمایر
تصویر ضمایر
((ضَ یِ))
جمع ضمیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضرایح
تصویر ضرایح
ضریح ها، قبرها، گورها، دور قبرها، صندوقهای چوبی یا فلزی مشبک که بر روی قبر می سازند، جمع واژۀ ضریح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
ضرر رساننده، زیان رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرار
تصویر ضرار
ضرر زدن، زیان رساندن، گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریر
تصویر ضریر
کور، نابینا، بیمار نزار، لاغر، نحیف، آنچه آمیخته به ضرر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضریر
تصویر ضریر
کور، مرد نابینا، بی دیده، اعمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
زیان رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرار
تصویر ضرار
زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایر
تصویر ضایر
((یِ))
زیان رساننده، ضرر رساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضریر
تصویر ضریر
((ضَ))
مرد کور، نابینا، نحیف، جمع اضراء، اضرار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضرار
تصویر ضرار
((ض))
زیان رسانیدن
فرهنگ فارسی معین