جدول جو
جدول جو

معنی ضد - جستجوی لغت در جدول جو

ضد
ناساز، ناسازگار، مخالف، ناهمتا، مثل، نظیر، همتا، دشمن، جلوگیری کننده، در معنای ۱ و ۲ از اضداد است،
در علوم ادبی ویژگی کلمه ای که بر دو معنی متضاد دلالت دارد مانند خود کلمۀ ضد که در عربی هم به معنی مخالف و ناهمتا است و هم به معنی مثل و نظیر و همتا،
ضد سم: پادزهر، پازهر
ضد ضربه: ویژگی چیزی که طوری ساخته شده باشد که هرگاه ضربه برآن وارد شود از کار نیفتد، ساعت ضد ضربه
ضد عفونی: پلشت بری، در پزشکی متوقف کردن رشد میکروب ها یا نابود ساختن آن ها به وسیلۀ مواد پلشت بر
تصویری از ضد
تصویر ضد
فرهنگ فارسی عمید
ضد
(ثُ)
غالب آمدن بر کسی. (منتهی الارب). غالب شدن در خصومت بر کسی، بازگردانیدن چیزی را از کسی. (منتخب اللغات). برگردانیدن چیزی را از کسی وبازداشتن بلطف و نرمی. (منتهی الارب) ، پر کردن. (زوزنی) (تاج المصادر). پر کردن مشک و جز آن. (منتخب اللغات). پر کردن مشک را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضد
(ضِدد)
بنوضد، قبیله ای است از عاد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضد
(ضِدد / ضِ)
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضد بکسر ضاد در لغت ناهمتا و نزد علماء علم کلام و فقهاء بمعنی مقابل باشد و نزد حکماء قسمی از مقابل است. و لغات اضداد بیانش ضمن بیان معنی لفظ لغت خواهد آمد، ان شأاﷲ تعالی - انتهی. در اصطلاح لغویین کلمه ای که دو معنی دهد متضاد با یکدیگر، چون فرازکردن که بمعنی بستن و باز کردن است و جعد که بمعنی کریم و بخیل است و چون قرء که بمعنی حیض و طهر است و ظن که بمعنی گمان و یقین است و خفیه که بمعنی نهان و آشکار است و بیع که بمعنی خریدن و فروختن است و نبل که چیز خردو بزرگ است و شف، بمعنی سود و زیان و ذفر، بوی خوش و ناخوش و ودیعه، امانت که بکسی دهی یا ستانی و جون، بمعنی سیاه و سفید، آنکه نسبتش با دیگری چنان باشد که با او تواند نبودن و هر دو با هم نتوانند بودن، چنانکه نسبت سیاهی بسفیدی چه سیاهی باسفیدی توانند نبودن چنانکه سرخی با...، و جز آن، امر وجودی که با امر وجودی دیگر قابل اجتماع نباشد. ناهمتا. (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء) (زوزنی). نامانند. (زمخشری). صته. (منتهی الارب). خلاف چیزی. وارو. مخالف. (منتخب اللغات) :
کردار تو ضد همه کردار زمانه
از دل بزداید لطفت بار زمانه.
منوچهری.
نیت و درون خود را آلودۀبضدّ این گفته نگردانم. (تاریخ بیهقی ص 316).
اگر بضد تو شاهی رسد به افسر و تخت
کنندش زیر و زبر تخت و افسر، آتش و آب.
مسعودسعد.
می دانست که ملاهی و پادشاهی ضد یکدیگرند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 274).
بد ندانی تا ندانی نیک را
ضدّ را از ضد توان دید ای فتی.
مولوی.
چون شدی در ضد ببینی ضد آن
ضدّ را از ضد شناسند ای جوان.
مولوی.
چون نمی ماندهمی ماند نهان
هر ضدی را تو بضدّ آن بدان.
مولوی.
چون نباشد شمس ضدّ زمهریر.
مولوی.
می گریزد ضدّها از ضدّها
شب گریزد چون برافروزد ضیا.
مولوی.
آن نفاق از ضدّ آید ضدّ را
چون نباشد ضدّ نبود جز بقا.
مولوی.
گر نظر بر نور بود آنگه برنگ
ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ.
مولوی.
پس بضد نور دانستی تو نور
ضد ضد را می نماید در صدور.
مولوی.
زآنکه ضد را ضد کند پیدا یقین
زآنکه با سرکه پدید است انگبین.
مولوی.
- ضدّسم ّ، پادزهر، پازهر.
- ضدّعفونی کردن، زدودن عفونت چیزی.
، همتا. (منتهی الارب). و خود ضد از لغات اضداد است. مانند. (منتخب اللغات) (منتهی الارب). مثل ج. اضداد. و گاه خود بمعنی جمع آید، قال اﷲ تعالی: و یکونون علیهم ضدّاً. (قرآن 82/19). و یقال: لا ضدّ له و لا ندّ له و لا ضدید له. (منتهی الارب) ، عدو. دشمن. خصم. قوله تعالی: و یکونون علیهم ضدّاً، ای اعداء یوم القیامه و کانوا فی الدنیا اولیائهم. (مهذب الاسماء). آخشیج. (فرهنگ اسدی، نسخۀ خطی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
ضد
بمعنای مقابل، مخالف، دشمن، ناسازگار
تصویری از ضد
تصویر ضد
فرهنگ لغت هوشیار
ضد
((ض دُ))
مخالف، دشمن، ناهمگون، ناسازگار، و نقیض ویژگی دو یا چند امر نسبت به هم، به طوری که با وجود یکی دیگر نمی تواند باشد
تصویری از ضد
تصویر ضد
فرهنگ فارسی معین
ضد
پاد
تصویری از ضد
تصویر ضد
فرهنگ واژه فارسی سره
ضد
خلاف، عکس، مباین، مخالف، مغایر، نقیض، وارونه، ناجور، ناسازگار، خصم، دشمن، عدو
متضاد: موافق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ضد
مكافحةً
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به عربی
ضد
Antagonist
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ضد
antagoniste
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ضد
antagonista
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ضد
антагонист
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به روسی
ضد
Antagonist
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به آلمانی
ضد
антагоніст
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ضد
antagonista
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به لهستانی
ضد
antagonista
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ضد
لجاجت، سرسختی
دیکشنری اردو به فارسی
ضد
مخالف
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به اردو
ضد
প্রতিপক্ষ
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به بنگالی
ضد
ศัตรู
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به تایلندی
ضد
mpinzani
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ضد
antagonist
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ضد
拮抗者
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ضد
对手
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به چینی
ضد
antagonista
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ضد
적대자
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به کره ای
ضد
antagonis
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ضد
प्रतिपक्षी
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به هندی
ضد
antagonist
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به هلندی
ضد
יריב
تصویری از ضد
تصویر ضد
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضد اوج
تصویر ضد اوج
ضد اوج (Anti Climax) در ادبیات، سینما، و هنرهای نمایشی به یک بخش از داستان یا روایت اشاره دارد که برخلاف انتظار مخاطب، پایان یا نتیجه ای کمتر از حد انتظار و هیجان انگیزی دارد. این تکنیک عمدتاً برای ایجاد اثرات خاص در داستان گویی استفاده می شود و می تواند به نحوه های مختلفی مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به توضیح بیشتر این مفهوم می پردازم:
تعریف ضد اوج:
ضد اوج لحظه ای است که در آن تنش یا هیجان داستان به طور ناگهانی و غیرمنتظره ای کاهش می یابد، به جای اینکه به اوج هیجان خود برسد. این کاهش هیجان می تواند تأثیراتی چون طنز، بی اعتنایی، یا حتی تعمق بیشتر بر مفهوم داستان ایجاد کند.
کاربردهای ضد اوج:
1. ایجاد طنز:
- در داستان ها یا فیلم های کمدی، ضد اوج می تواند برای ایجاد لحظات خنده دار استفاده شود. به عنوان مثال، پس از ایجاد تنش فراوان و انتظار برای یک نتیجه بزرگ، نتیجه ای ساده و غیرمنتظره می تواند مخاطب را بخنداند.
2. تعمیق مفهوم:
- ضد اوج می تواند به عنوان ابزاری برای تعمق بیشتر در پیام یا مفهوم داستان استفاده شود. به عنوان مثال، در یک داستان تراژیک، ضد اوج می تواند تأکید بر بی معنایی یا پوچی زندگی باشد.
3. شکستن انتظارات:
- ضد اوج می تواند برای شکستن انتظارات مخاطب و ایجاد یک تجربه تازه و غیرمعمول استفاده شود. این تکنیک می تواند به داستان گویی کمک کند تا از کلیشه ها و پیش بینی پذیری فاصله بگیرد.
مثال ها:
1. ادبیات:
- در رمان ها و داستان های کوتاه، ضد اوج می تواند به عنوان یک پایان غیرمنتظره استفاده شود که به جای حل کامل مشکل یا کشمکش اصلی، به شکلی ناگهانی و غیرمعمول خاتمه می یابد.
2. سینما:
- در فیلم ها، ضد اوج می تواند در یک صحنه حساس و پرتنش رخ دهد که در آن به جای یک نتیجه بزرگ و هیجان انگیز، یک نتیجه ساده و بی تفاوت اتفاق می افتد.
3. نمایشنامه:
- در تئاتر، ضد اوج می تواند در یک نقطه کلیدی از نمایش به کار رود تا تأثیر عاطفی خاصی بر مخاطب بگذارد.
نمونه های مشهور:
- در فیلم های کمدی مانند `مانتی پایتون و جام مقدس`، لحظات ضد اوج زیادی وجود دارد که انتظارات مخاطب را به شکلی خنده دار می شکند.
- در ادبیات، داستان کوتاه `اتفاقی در پل اول کریک` نوشته امبروس بیرس، نمونه ای از استفاده از ضد اوج برای ایجاد یک پایان غیرمنتظره و تأمل برانگیز است.
ضد اوج می تواند به عنوان یک ابزار قدرتمند در داستان گویی مورد استفاده قرار گیرد تا با شکستن انتظارات و ایجاد لحظات غیرمنتظره، تجربه ای تازه و جذاب برای مخاطب ایجاد کند.
جایی که ماجرای فیلم در آن به اوج خود می رسد و تماشاگر در خود بیشترین احساس را نسبت به فیلم دارد، اما به یک باره هیجان ماجرا فروکش می کند و فیلم با حالتی سرد و ناامیدکننده و خالی از هیجان پیش می رود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از ضدعفونی
تصویر ضدعفونی
گند زدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضدعفونی کردن
تصویر ضدعفونی کردن
گند زدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضد و نقیض
تصویر ضد و نقیض
ناسازگار
فرهنگ واژه فارسی سره