موضعی است میان نجران و تثلیث به راه یمن در کوتاه ترین راه میان حضرموت به مکّه. (معجم البلدان). موضعی است در راه حضرموت بطرف مکه. (منتهی الارب) ابرق ضحیان، موضعی است به دیار عرب
موضعی است میان نجران و تثلیث به راه یمن در کوتاه ترین راه میان حضرموت به مکّه. (معجم البلدان). موضعی است در راه حضرموت بطرف مکه. (منتهی الارب) ابرق ضحیان، موضعی است به دیار عرب
ابن خلف بن حسین اموی، مکنی به ابومروان (377- 469 هجری قمری). از مورخان اندلس بود. او راست: 1- لواءالتاریخ فی الاندلس. 2- المقتبس فی تاریخ الاندلس نسخۀ خطی در ده جلد. 3- المبین. و ان نیز در تاریخ اندلس و بزرگتر است از المقتبس. 4- تراجم الصحابه. (الاعیان). و رجوع به وفیات الاعیان شود
ابن خلف بن حسین اموی، مکنی به ابومروان (377- 469 هجری قمری). از مورخان اندلس بود. او راست: 1- لواءالتاریخ فی الاندلس. 2- المقتبس فی تاریخ الاندلس نسخۀ خطی در ده جلد. 3- المبین. و ان نیز در تاریخ اندلس و بزرگتر است از المقتبس. 4- تراجم الصحابه. (الاعیان). و رجوع به وفیات الاعیان شود
نام کوشک نعمان در حیره. (منتهی الارب). ابیض نعمان. قصری که نعمان به حیره داشت. حاتم طائی گوید: و مازلت اسعی بین خص ّ و داره و لحیان حتی خفت ان اتنصرا. (معجم البلدان)
نام کوشک نعمان در حیره. (منتهی الارب). ابیض نعمان. قصری که نعمان به حیره داشت. حاتم طائی گوید: و مازلت اسعی بین خص ّ و داره و لحیان حتی خفت ُ ان اتنصرا. (معجم البلدان)
پدر بطنی است و هو لحیان بن هذیل بن مدرکه بن الیاس بن مضر. (منتهی الارب). و اسامه بن عمرو الفقیه از نسل اوست. (الاعلام زرکلی ج 3). لحیان از بنی هذیل اند. (تاریخ گزیده ص 126)
پدر بطنی است و هو لحیان بن هذیل بن مدرکه بن الیاس بن مضر. (منتهی الارب). و اسامه بن عمرو الفقیه از نسل اوست. (الاعلام زرکلی ج 3). لحیان از بنی هذیل اند. (تاریخ گزیده ص 126)
رجوع به اضحیان شود، خوار و رام گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروتن گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). فروتن کردن. (زوزنی). ذلیل کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، اضراع گوسپند، و در اساس اضراع ناقه و گاو، بزرگ پستان شدن آن پیش از نتاج و فرودآوردن شیر کمی پیش از نتاج. (از اقرب الموارد). شیر فرودآوردن گوسپند اندک پیش از نتاج. (منتهی الارب). شیر فرودآوردن گوسپند یا ناقه پیش از نتاج. (ناظم الاطباء) (آنندراج). - امثال: الحمّی ̍ اضرعتنی للنوم، مثلی است در ذل هنگام نیازمندی. (از اقرب الموارد). در حق شخصی گویند که در حاجت ذلت و خواری بردارد
رجوع به اِضْحیان شود، خوار و رام گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروتن گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). فروتن کردن. (زوزنی). ذلیل کردن کسی را. (از اقرب الموارد) ، اضراع گوسپند، و در اساس اضراع ناقه و گاو، بزرگ پستان شدن آن پیش از نتاج و فرودآوردن شیر کمی پیش از نتاج. (از اقرب الموارد). شیر فرودآوردن گوسپند اندک پیش از نتاج. (منتهی الارب). شیر فرودآوردن گوسپند یا ناقه پیش از نتاج. (ناظم الاطباء) (آنندراج). - امثال: الحُمّی ̍ اضرعتنی للنوم، مثلی است در ذل هنگام نیازمندی. (از اقرب الموارد). در حق شخصی گویند که در حاجت ذلت و خواری بردارد
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گیاهی است چون اقحوان. (از اقرب الموارد) ، تیزانیدن کسی را، یعنی کاری کردن با او که از آن تیز دهد. (منتهی الارب). گوزانیدن کسی را، یعنی کاری با او کردن که از آن کار تیز دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به ضراط آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به تیز آوردن کسی را. به تیز داشتن کسی را، سبک شمردن و خوار داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: دخل بیت المال فاضرط به، یعنی آن را سبک شمرد و انکارکرد. و سئل عن شی ٔ فاضرط بالسائل. (ناظم الاطباء)
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گیاهی است چون اقحوان. (از اقرب الموارد) ، تیزانیدن کسی را، یعنی کاری کردن با او که از آن تیز دهد. (منتهی الارب). گوزانیدن کسی را، یعنی کاری با او کردن که از آن کار تیز دهد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به ضراط آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به تیز آوردن کسی را. به تیز داشتن کسی را، سبک شمردن و خوار داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: دخل بیت المال فاضرط به، یعنی آن را سبک شمرد و انکارکرد. و سئل عن شی ٔ فاضرط بالسائل. (ناظم الاطباء)