- ضجرت
- اندوه، ملال، دل تنگی، تنگدلی، بی آرامی، عصبانیت
معنی ضجرت - جستجوی لغت در جدول جو
- ضجرت
- تنگدل شدن، تنگدلی بی آرامی ملال اندوه
- ضجرت ((ضُ رَ))
- تنگدل شدن، ملال، اندوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مزد کار، کرایه
دستمزد، مزد
مزد، مزد کار، دستمزد، کرایه
دوری گزیدن از وطن، کوچ کردن از وطن خود و به جای دیگر رفتن، رفتن از شهری به شهر دیگر و در آنجا وطن کردن، مهاجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه، که مبدا تاریخ مسلمانان است
جداشدن جدایی کردن، رحلت کردن هجرت کردن، جدایی مفارقت، رحلت مهاجرت، ترک وطن کفار وانتقال بدارالاسلام -6 ترک پیغمبراسلام مکه را وحرکت وی بسوی مدینه وآن در 16 ژوئیت سال 622 م. صورت گرفت وهمان مبدا تاریخ مسلمانان قرارگرفته: (هفتصد وپنجاه وچار ازهجرت خیرالبشر مهر را جوزامکان وماه راخوشه وطن) (حافظ) یا هجرت اولی. مهاجرت گروهی از پیروان پیغمبر اسلام ازمکه به حبشه که براثر آزار قریش بدستور پیغمبربسال پنجم ازبعثت رسول اتفاق افتاد
((هِ رَ))
فرهنگ فارسی معین
کوچ کردن، ترک وطن، مبداء تاریخ مسلمانان که زمان هجرت پیامبر است از مکه به مدینه برابر با 622 م
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
بی قراری، جا تنگ، دلتنگی، نالیدن دلتنگی، بیقراری