جدول جو
جدول جو

معنی ضبینه - جستجوی لغت در جدول جو

ضبینه
(ضَ نَ)
پدر بطنی است از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبینه
تصویر شبینه
شبانه، خوراکی که از شب مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبینه
تصویر غبینه
فریب، فریب خوردگی در معامله، زیان، نقصان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینه
تصویر بینه
دلیل و حجت واضح و آشکار، نود و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه، الانفکاف، البّریه، لم یکن، قیامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینه
تصویر بینه
جایی که لباس های خود را آنجا درمی آورند، رخت کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضغینه
تصویر ضغینه
حقد، کینه
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ بَ)
مسکه و آنچه از مسکه سازند برای خوردنی کودک. (منتهی الارب) ، روغن و دوشاب درهم آمیخته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
نقصانی. بیخردی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فریب، فریب خوری در خرید. (منتهی الارب). فریب خوری در خرید و فروخت. (آنندراج) ، به معنی غبن:
چشمی که جز به روی تو برمیکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینه ای.
سعدی (غزلیات چ فروغی)
لغت نامه دهخدا
(ضُ بَ عَ)
محلتی است ببصره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ بَ رَ)
ابن شیبان الازدی، از قحطان. و از شجعان و اشراف عرب است و در وقعهالجمل قائد ازد بود و هم در آن معرکه جان سپرد (36 هجری). (الاعلام زرکلی ج 2 ص 438)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نَ نِ)
در تداول، فرزند پنجم. پس از نبیره. فرزند پشت پنجم، یعنی فرزند فرزند فرزند فرزند، بدین ترتیب: 1- فرزند 2- نوه (نبسه) 3- نتیجه 4- نبیره 5- نبینه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ضَ نَ)
کینه. (منتهی الارب). ضغن. کینۀ سخت در دل. (دهار). حقد شدید. عداوت. بغضاء. ج، ضغاین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ نَ)
تصغیر لبنه یا مرخم لبنی. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برگشتن از چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
آلفرد. (1857- 1911 میلادی) روانشناس فرانسوی. به اتفاق هانری بونیس اولین مجلۀ فرانسوی را تأسیس کرد (1895 میلادی) و اولین آزمایشگاه روانشناسی فرانسه را در دانشگاه پاریس بنیاد نهاد (1889 میلادی). با کمک تئودور سیمون تستهائی برای سنجش هوش آدمی تعبیه کرد (1905- 1911 میلادی) که بعداً بوسیلۀ دیگران مورد تجدید نظر قرار گرفت و رواج عام یافت. قبلاً اشخاص دیگری از جمله سر فرانسیس گالتن در انگلستان و ج. میلادی کتل در امریکا، سعی کرده بودند که تستهائی بسازند اما توجه آنان به استعدادهای بسیط و ساده (مانند قضاوت درباره طول اجسام در اثر خطای باصره) بوده است، ولی بینه اولین بار موفق شد که استعدادهای پیچیده تری را اندازه بگیرد. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
جامه کن حمام. (آنندراج). آنجائی از حمام که در آن رخت میکنند. (ناظم الاطباء). (با هاء غیرملفوظ) رخت کن حمام. آنجای از حمام که استحمام کننده جامه های خود در آنجای نهد. سربینه. رخت کن. مسلخ. بنه. (یادداشت مؤلف) :
چو دهلیز تفنگ آن تنگ بینه
رهی باریک تا پای خزینه.
اثر.
- بینۀ حمام، جامه کن گرمابه. مسلخ حمام: که تشریف نو پوشند یا در مجلس سور یا عروسی یا بینۀ حمام. (نظام قاری ص 140)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
ابن جندع بن لیث بن بکر، جدّ کلاب زبینی و ابی ّبن امیۀ زبینی است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبینی (... ابی...) شود
ابن مالک بن سبیعه بن ربیعه بن سبیع. جد اوس ابن مالک است. (از انساب سمعانی). رجوع به زبینی (... اوس) شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
عنکبوت. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 الف) (ناظم الاطباء) :
درون خانه سیم و زر دفینه
کشیده بر درش پرده تبینه.
میرنظمی (از شعوری ایضاً).
، قی و استفراغ. (انجمن آرا) (آنندراج). قی و آنکه قی میکند. (ناظم الاطباء) :
دارم ز تبینۀ شبینه
درد کمر و خراش سینه.
(مؤلف انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بنیه. منزلی است در راه حجاج یمامه میان شیح و شقیراء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ)
یخنی. (از بحر الجواهر). شاید مصحف خبیئه باشد
لغت نامه دهخدا
(خُ نَ / نِ)
دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع در هفت هزارگزی جنوب باختری اهواز و کنار رود کارون. این دهکده دارای 50تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ بَ نَ)
ام حبین. العظایه. (قطر المحیط). جانورکی است کلان شکم مشابه حرباء و آن را ام حبین نیز گویند. (آنندراج). و در منتهی الارب آن را حبیبه آورده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از غبینه
تصویر غبینه
فریب، بی خردی در خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبینه
تصویر تبینه
عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبینه
تصویر شبینه
خوراکی که از شب مانده باشد، منسوب به شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبنه
تصویر ضبنه
یالان (اهل و عیال) خویشان مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغینه
تصویر ضغینه
کینه
فرهنگ لغت هوشیار
سرکش متمرد، سخت شدید، سرهنگ سلطان، هریک از فرشتگان شکنجه جمع زبانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینه
تصویر بینه
دلیل و حجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبینه
تصویر مبینه
مونث مبین روشن گشته آشکار شده مونث مبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبینه
تصویر نبینه
فرزندپنجم که پس ازنبیره قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبینه
تصویر لبینه
لبنیه در فارسی: مونث لبنی شیری جیوی شیر دار، خشتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینه
تصویر بینه
((بَ یِّ نِ))
دلیل آشکار، برهان واضح، جمع بینات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبینه
تصویر شبینه
((شَ نِ))
منسوب به شب، خوراکی که از شب مانده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبینه
تصویر نبینه
((نَ نَ یا نِ))
فرزند پنجم که پس از نبیره قرار دارد
فرهنگ فارسی معین