- ضایق
- کم وسعت
معنی ضایق - جستجوی لغت در جدول جو
- ضایق ((یِ))
- تنگ، کم وسعت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تنگ گردیدن، تنگ شدن
مضیق ها، جاهای تنگ، تنگناها، تنگه هایی که دو دریا را به هم وصل می کند، جمع واژۀ مضیق
تنگ گیرنده سختگیر جمع مضیق جاهای تنگ: هر که برقوت ذات و زور نفس اعتماد کند لاشک در مخاوف و مضایق افتد... سختگیر تنگ گیرنده: ... و استرضا جوانب از موالف ومجانب و اقارب و اباعد... ومضایق ومسامح... باتمام رسانید، خود داری کننده از دادن چیزی بکسی
شایسته، سزاوار
کرجی، کلک
چشنده مزه گیرنده
خالص، پسندیده
سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق
تنگ تر تنگتر، دشوارتر
شایق و آرزومند
مشتاق، راغب، خاطر خواه
برگزیده، برتر، چیره، مسلط
فایق آمدن (شدن): چیره شدن، برتری یافتن
فایق آمدن (شدن): چیره شدن، برتری یافتن
ضرر رساننده، زیان رساننده
آنچه سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق، حرارت، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا مثلاً عایق صوتی
تباه، بیکاره، بی فایده، بی اعتبار شده
ضایع شدن: تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
ضایع کردن: تباه کردن، نابود کردن
ضایع گذاشتن: فرو گذاشتن، مهمل گذاشتن
ضایع شدن: تباه شدن، نابود شدن، بیهوده شدن
ضایع کردن: تباه کردن، نابود کردن
ضایع گذاشتن: فرو گذاشتن، مهمل گذاشتن
کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق
سوق دهنده، جلو برنده، چاروا، رانندۀ اتومبیل
خالص، صاف، صافی، پسندیده، مطلوب، خوشایند و نیکو، خوش رو
تنگ (اسم مونث) کم وسعت تنگ ضیق
تلف، تباه، بیکاره
زیان رساننده
آنکه سر راه کسی یا چیزی واقع شود، نارسانا، آنچه جریان برق یا صوت را از خود عبور نمی دهد
برگزیده بهترین هر چیز، غالب مسلط چیره
کشتی، ناوچه، لتکا
برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. درخور، سزاوار، شایان، شایسته، زیبا، برازنده، جدیر