جدول جو
جدول جو

معنی ضافطه - جستجوی لغت در جدول جو

ضافطه
(فِ طَ)
مردم فرومایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضابطه
تصویر ضابطه
قاعده، دستور، نظم، آیین، رسم
فرهنگ فارسی عمید
(فِ طَ)
میش ماده، و منه ما له عافطه و لانافطه، یعنی نه او را میش ماده و نه بز ماده است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
بستن و محکم گردانیدن کسی یا چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ضافی، زن تمام. (مهذب الاسماء) : نعمت حق سبحانه و بحمده، در بازماندۀ امیر ماضی سایغ و ضافیهاللباس است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 460)
لغت نامه دهخدا
(بِ طَ)
تأنیث ضابط. نگاهدارنده هر شیئی را بحد خودش، و مستعمل بمعنی قاعده و دستور. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، قاعده. دستور: و امور مملکت و مصالح بر همان طریقه و ضابطه مجری و ممضی. (جامع التواریخ رشیدی). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ضابطه، حکمی است کلی که منطبق باشد با جزئیات. وفرق بین ضابطه و قاعده آن است که قاعده را فروعی ازابواب مختلفه است و ضابطه را جز از یک باب فقط، فروعی نباشد. هکذا فی فن الثانی من الاشباه و النظائر
لغت نامه دهخدا
(ضَفْ فا طَ)
شتر بارکش، گروه بزرگ از همراهان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
سست رأی و ضعیف عقل شدن، و منه حدیث عمر: اللهم انی اعوذ بک من الضفاطه. (منتهی الارب) ، چنگ زدن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(فِ طَ)
کف نافطه، کف دست آبله کرده و شوخ بسته. (منتهی الارب). نفیطه. منفوطه. دستی که بر اثر کار فروان قرحه و آبله برآورده باشد. (از معجم متن اللغه) ، بز ماده، یا از اتباع است عافطه را، یقال: ما له عافطه و لانافطه. (منتهی الارب). ماعزه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). ما له عافطه و لانافطه، نیست او را چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رغوه نافطه، ذات نفاخات. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، بز و گوسفند که دفعه دفعه کمیز اندازد. (منتهی الارب). هر بز ماده و گوسپندی که دفعه به دفعه کمیز اندازد. (ناظم الاطباء) : عنز نافطه،ای تنفط ببولها، ای تدفعه دفعاً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مسافر سفر دور و دراز، شتر بارکش، آنکه متاع را از شهری بشهری برد برای فروختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَطَ)
سستی عقل. ج، ضفطات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضافیه
تصویر ضافیه
مونث صافی تمام کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاغطه
تصویر ضاغطه
دستگاه فشار (پرس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضابطه
تصویر ضابطه
قاعده، دستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضابطه
تصویر ضابطه
((بِ طَ یا طِ))
قاعده، دستور
فرهنگ فارسی معین
دستور، قاعده، قانون، معیار، هنجار
متضاد: رابطه
فرهنگ واژه مترادف متضاد