- ضائق
- تنگ (اسم مونث) کم وسعت تنگ ضیق
معنی ضائق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مضایق در فارسی، جمع مضیقه، جاهای تنگ تنگجای ها
سختی و بلا رسیده، یورش کننده، ستم کشنده، هالک
چشنده مزه گیرنده. چشنده مزه سنج
ناشتا، ناب، پالوده
رنگ کار رنگرز
راننده پس زننده سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق
گول نادان
آرزومند، شایق، مشتاق
مایل، راغب، مشتاق
ستمگر، ظالم
تپاه تباه تبست اگر نه عدل شهستی و نیک رایی او یقین شدستی کار جهان تباه و تبست (سوزنی) لشت بلغده یاب از کار رفته تباه تلف، بی فایده بیهوده بیثمر، فرو گذاشته بی تیمار که کسی در فکر وی نباشد، مهمل بیکار، گم، گندیده (تخم مرغ و مانند آن)
پژمریده: گیاه
ضرر رساننده
کم وسعت
پر گر (طوق)، سنگ
باز دار باز دارنده باز دار نا رسانا پیشگیر، اندوده بازدارنده مانع، آن که مردم را از امور باز دارد، جسمی که حرارت یا الکتریسیته در آن به خوبی منتشر نشود و جسمی که ماورا آن قرار گرفته محفوظ از حرارت یا الکتریسیته باشد نا رسانا مقابل هادی
برگزیده و بهترین از هر چیزی
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور