جدول جو
جدول جو

معنی صیفی - جستجوی لغت در جدول جو

صیفی
ویژگی محصولی که در تابستان به عمل می آید
تصویری از صیفی
تصویر صیفی
فرهنگ فارسی عمید
صیفی
(صَ فی ی)
بچه که در پیری شده باشد. (منتهی الارب). فرزند مرد از پس پیری. (مهذب الاسماء) ، باران تابستانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
صیفی
(صَ / صِ)
منسوب به صیف. تابستانی. مقابل شتوی، آنچه در تابستان کارند و به دست آید، چون: خیار، بادنجان، هندوانه و خربزه
لغت نامه دهخدا
صیفی
(صَ)
علم صیفی، یاقوت نویسد: علم صیفی و شتائی از فروع علم تفسیر و موضوع و غایت وفائده آن برای ناظرین آشکار است. واحدی گوید: خداوند تعالی در کلاله دو آیه نازل کرد: یکی که در اول سورۀ نساء است در شتاء آمد و آنکه در آخر سوره است در صیف. و از آیات صیفی آیاتی است که در حجهالوداع نازل شده است و آیۀ الذین، و سورۀ نصر و آیاتی که درغزوۀ تبوک نازل شده است و از آیات شتائی آیۀ افک و آیاتی است که در غزوۀ خندق نازل شد. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
صیفی
(صَ)
ابن عامر الاوسی، مکنی به ابوقیس و ابن الاسلت. شاعری جاهلی و از حکمای عرب و رئیس و خطیب و سالار جنگ مردم اوس بود. بتان را ناخوش داشت و چون اسلام ظاهر گشت نزد رسول خدا شد و در پذیرفتن اسلام درنگی کرد و پیش از آنکه مسلمان شود بسال 622 میلادی و 1 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 437)
ابن فسیل شیبانی. از شجاعان و از اصحاب علی علیه السلام بود. وی در کوفه اقامت کرد و مردم را علیه امویان برمی انگیخت. معاویه او را به قتل رسانید. (الاعلام زرکلی ص 437)
از پسران هاشم بن عبد مناف است. (صبح الاعشی ج 1 ص 358)
لغت نامه دهخدا
صیفی
زراعتی که در بهار و اول تابستان انجام گیرد و حاصلش در تابستان و اوائل پائیز بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
صیفی
((صَ))
تابستانی، زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند، خربزه، هندوانه، جمع صیفی جات
تصویری از صیفی
تصویر صیفی
فرهنگ فارسی معین
صیفی
تابستانه، تابستانی
متضاد: شتوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیرفی
تصویر صیرفی
صراف، آنکه شغلش داد و ستد پول یا عوض کردن پولی با پول دیگر است، آنکه پول خوب را از بد جدا می کند، زرشناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صافی
تصویر صافی
پاکیزه، خالص، ناب، پاک و روشن، زلال، صاف
ظرفی با سوراخ های ریز که در آن برخی از خوردنی ها را صاف می کنند یا آب آن ها را می گیرند، هر نوع ابزاری که به وسیلۀ آن مایعی را صاف می کنند
صافی شدن: پاک و پاکیزه شدن، بی آلایش شدن، برای مثال بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی (سعدی۲ - ۵۸۷)، کنایه از بی غل و غش شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوفی
تصویر صوفی
پیرو طریقۀ تصوف، برای مثال دل از عیب صافی و صوفی به نام / به درویشی اندر دلی شادکام (فردوسی - ۵/۵۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرفی
تصویر صرفی
عالم به علم صرف، کسی که علم صرف می داند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صینی
تصویر صینی
سینی، ظرف مسطح و دوره دار که از فلز، چوب، پلاستیک و یا دیگر مواد ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیرفی
تصویر صیرفی
چاره گر، حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
لیفی در فارسی تارچه ای، پیشندی پیشنیک منسوب به لیف: ساخته از لیف: کیسه لیفی، دارای لیف: کنف و کتان از نباتات لیفی هستند. تا نسج لیفی. بافتی که عناصر تشریحی اش بیشتر از الیاف بوجود آمده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
چونی، مقابل کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیفی
تصویر قیفی
تگاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
لاتینی تازی گشته لویی پهن برگ از گیاهان لوئی پهن برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنفی
تصویر صنفی
رسته ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیفه
تصویر صیفه
تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوفی
تصویر صوفی
پیرو طریقه تصوف، پشمینه پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گشته چینی چینی ساخت چین منسوب به صین (چین) از مردم چین چینی، ساخته محصول چین: اترج صینی، ظرف چینی، سینی: خاتون آن خواجه صینیی عالی پر حلوا حضرت خداوندگار فرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرفی
تصویر صرفی
کسی که علم صرف می داند
فرهنگ لغت هوشیار
شسنی از رنگ ها شسندیس منسوب به صدف، برنگ صدف بگونه صدف، قسمی اسطرلاب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحفی
تصویر صحفی
لغز خوان آن که در خواندن لغزش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافی
تصویر صافی
بی غش، پاکیزه، بی درد، خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
((کِ یا کَ))
دارای شکل کیف، قابل گذاشتن در کیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صافی
تصویر صافی
پاکیزه، خالص، شراب بی غش، پارچه یا ظرف مشبک مخصوصی که مایعات را از آن عبور داده صاف می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صوفی
تصویر صوفی
پشمینه پوش، پیرو طریقه تصوف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صافی
تصویر صافی
پالایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
Spectral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
Qualitative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
qualitativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
спектральный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طیفی
تصویر طیفی
spektral
دیکشنری فارسی به آلمانی