جدول جو
جدول جو

معنی صیف - جستجوی لغت در جدول جو

صیف
تابستان، برای مثال تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیع / نه مه دیگر صیف است و خریف است و شتاست (فرخی - ۲۸)
تصویری از صیف
تصویر صیف
فرهنگ فارسی عمید
صیف
(صَیْ یِ)
و به تخفیف یا، نیز باران تابستان یا باران بعد ربیع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صیف
(یَ)
جمع واژۀ صیفه. (منتهی الارب). رجوع بدان کلمه شود
لغت نامه دهخدا
صیف
تابستان، فصل گرما
تصویری از صیف
تصویر صیف
فرهنگ لغت هوشیار
صیف
((صَ یا ص))
تابستان
تصویری از صیف
تصویر صیف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیفی کار
تصویر صیفی کار
کسی که محصولات صیفی می کارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیفی
تصویر صیفی
ویژگی محصولی که در تابستان به عمل می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
خردمند و نیکورای، عاقل، دانا، خردپیشه، صاحب خرد، خردور، داناسر، خردومند، فرزان، متدبّر، لبیب، راد، اریب، پیردل، فروهیده، متفکّر، بخرد، فرزانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیفی کاری
تصویر صیفی کاری
عمل صیفی کار، کشت و کار تابستانی، جالیز
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
محکم و رصین: عمل رصیف، کار محکم و استوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جواب رصیف، رصین (محکم و برجای). (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، پیاده رو، زیرا در کوچه های دمشق، برای هر یک از آنها دو رصیف در دو طرف هست که پیادگان از آن دو و سواران از میان آن دو میگذرند. (از رحلۀ ابن بطوطه) ، مقابل و برابر در کار. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، مصاحب و رفیق که همواره با شخص باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، پی و عصب است. ج، رصاف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تابستان جایی مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). بمعنی اصطیاف است. (منتهی الارب). تابستان به جایی اقامت نمودن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ییلاق کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تصییف شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جامۀ استوار و محکم بافته. (آنندراج) ، مرد درست خرد. (منتهی الارب). محکم عقل. سخت رای. کامل رای، ثوب حصیف، جامۀ محکم بافته، درشتی پوست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یو)
جمع واژۀ صیفی
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
تابستان وآن اخص از صیف است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یِ فَ)
اخص است از صیّف که باران تابستانی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ابن عامر الاوسی، مکنی به ابوقیس و ابن الاسلت. شاعری جاهلی و از حکمای عرب و رئیس و خطیب و سالار جنگ مردم اوس بود. بتان را ناخوش داشت و چون اسلام ظاهر گشت نزد رسول خدا شد و در پذیرفتن اسلام درنگی کرد و پیش از آنکه مسلمان شود بسال 622 میلادی و 1 هجری قمری درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 437)
ابن فسیل شیبانی. از شجاعان و از اصحاب علی علیه السلام بود. وی در کوفه اقامت کرد و مردم را علیه امویان برمی انگیخت. معاویه او را به قتل رسانید. (الاعلام زرکلی ص 437)
از پسران هاشم بن عبد مناف است. (صبح الاعشی ج 1 ص 358)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
علم صیفی، یاقوت نویسد: علم صیفی و شتائی از فروع علم تفسیر و موضوع و غایت وفائده آن برای ناظرین آشکار است. واحدی گوید: خداوند تعالی در کلاله دو آیه نازل کرد: یکی که در اول سورۀ نساء است در شتاء آمد و آنکه در آخر سوره است در صیف. و از آیات صیفی آیاتی است که در حجهالوداع نازل شده است و آیۀ الذین، و سورۀ نصر و آیاتی که درغزوۀ تبوک نازل شده است و از آیات شتائی آیۀ افک و آیاتی است که در غزوۀ خندق نازل شد. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ)
منسوب به صیف. تابستانی. مقابل شتوی، آنچه در تابستان کارند و به دست آید، چون: خیار، بادنجان، هندوانه و خربزه
لغت نامه دهخدا
(صَ فی ی)
بچه که در پیری شده باشد. (منتهی الارب). فرزند مرد از پس پیری. (مهذب الاسماء) ، باران تابستانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
عمل صیفی کار. کشت خربزه، خیار، هندوانه، گرمک، بادنجان و مانند آن
لغت نامه دهخدا
آنکه صیفی کارد، زارع که به کشت خیار و خربزه و بادنجان و دیگر کشتهای تابستانی پردازد
لغت نامه دهخدا
(ثَ طَ)
به یک سو افتادن تیر از نشانه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیف صائف
تصویر صیف صائف
تابستان داغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیفی کار
تصویر صیفی کار
آن که صیفی کارد
فرهنگ لغت هوشیار
تره بار کاری عمل صیفی کار زراعت محصولات تابستانی کشت خربزه و هندوانه و خیار و بادنجان و مانند آن، کشت سبزیها، سبزیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
مرد خردمند و نیکو رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیف
تصویر خصیف
خاکستر، نال (نعل)، کوه دو رنگ کوه سپید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصیف
تصویر رصیف
کار محکم و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیفه
تصویر صیفه
تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
زراعتی که در بهار و اول تابستان انجام گیرد و حاصلش در تابستان و اوائل پائیز بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
((حَ))
خردمند، درست رای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیفی کاری
تصویر صیفی کاری
عمل صیفی کار، زراعت محصولات تابستانی، کشت خربزه و هندوانه و خیار و مانند آن، کشت سبزی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیفی
تصویر صیفی
((صَ))
تابستانی، زراعتی که در بهار و اوایل تابستان کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند، خربزه، هندوانه، جمع صیفی جات
فرهنگ فارسی معین
تابستانه، تابستانی
متضاد: شتوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پالیز، فالیز، لته
متضاد: شتوی کاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد