جدول جو
جدول جو

معنی صکو - جستجوی لغت در جدول جو

صکو
(تَ / تَ یَ)
لازم گرفتن کسی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صحو
تصویر صحو
(دخترانه)
حالت هوشیاری سالک پس از بی خودی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آکو
تصویر آکو
(پسرانه)
قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
فرهنگ نامهای ایرانی
بر آمدگی از زمین مانند تخت از سنگ یا آجر در کنار در حیاط یا میان باغ و پای درختان سایه دار درست کنند، تختگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحو
تصویر صحو
هوشیاری، در تصوف حالت هشیاری سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکو
تصویر رکو
کرباس، برای مثال بدخواه تو را حادثه چون سایه ملایم / زاین رنگ نیامد به از این هیچ رکویی (انوری - مجمع الفرس - رکو)
پارچۀ کهنه، لته، تکه ای از پارچه یا جامه، جامۀ یک لا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکو
تصویر آکو
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کوچ، هامه، کلیک، مرغ شباویز، بایقوش، پشک، پش، کوف، کلک، پژ، بوف، بیغوش، کول، بوم، شباویز، پسک، چغو، مرغ بهمن، اشوزشت، کنگر، کوکن، مرغ شب آویز، مرغ حق، چوگک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکو
تصویر مکو
ماکو، جایی در چرخ خیاطی که ماسوره در آن قرار می گیرد، وسیله ای که نخ را دور آن پیچیده و از لای تارها عبور می دهند، مکوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکو
تصویر تکو
موی درهم پیچیده و مجعد، برای مثال در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی - مجمع الفرس - تکو)، نان روغنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنو
تصویر صنو
هر یک از دو یا چند تنۀ درختی که از یک ریشه روییده اند
فرهنگ فارسی عمید
جمع صک، از ریشه پارسی چک ها چک برات، نامه قباله، جمع اصک صکوک صکاک. یا لیله صک. شب برات شب نیمه شعبان، نوشتن چک را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکو
تصویر نکو
خوب، نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکو
تصویر شکو
بیماری، شتر ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوک
تصویر صوک
شوس شوسر آب (منی)، بوی خوش گرفتن جامه و پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلو
تصویر صلو
صلای زدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکو
تصویر آکو
بوم، جغد
فرهنگ لغت هوشیار
بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغها و پای درختها بزرگ سایه دار سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکو
تصویر رکو
جامه کهنه سوده شده لته، کرباس، چادر شب یک لخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفو
تصویر صفو
خالص شدن، صافی و روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحو
تصویر صحو
هوشیاری، از مستی بهوش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
افزاریست جولاهگان را که ماشوره را در آن نصب کنند و جامه بافند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره فلزی را در آن جا دهند و زیر سوزن چرخ در محل مخصوص متصل سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغو
تصویر صغو
گرایش، زی سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکو
تصویر تکو
موی در هم پیچیده و مجعد، نان روغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکو
تصویر حکو
حکایت کردن، باز گفتن، حدیث کردن، نقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ کُ))
بازگشت صوت پس از برخورد با مانع به طوری که با صوت ارسالی مخلوط نشود و صدای آن از صدای اول جدا شنیده شود، پژواک (واژه فرهنگستان)، دستگاهی برای پخش صدا که با تکرار منظم صدا آن را خوش طنین تر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آکو
تصویر آکو
اگو، بوم، جغد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکو
تصویر رکو
((رُ))
پارچه یا جامه کهنه، کرباس، رگوک، رگوه، رگوی، رگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکو
تصویر سکو
((س))
چنگک، ابزاری شبیه دست با چهار یا پنج شاخه که به وسیله آن غله را به هوا می دادند تا دانه از کاه جدا شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکو
تصویر سکو
((سَ کّ))
تختگاه، پله مانندی که کنار در خانه یا پای درختان درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفو
تصویر صفو
((صَ))
روشنی، خالص و برگزیده چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحو
تصویر صحو
((صَ))
هوشیار شدن، هوشیاری، مقابل سکر به معنی مستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صغو
تصویر صغو
((صَ غْ))
میل کردن، رغبت داشتن، رغبت، میل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکو
تصویر نکو
((نِ))
نیکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکو
تصویر تکو
((تَ))
موی در هم پیچیده، نان روغنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکو
تصویر سکو
ستاوند
فرهنگ واژه فارسی سره