- صَادِق
- صادق، صادقانه، راستگو
معنی صَادِق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

صندوق ها، جعب های بزرگ چوبی یا فلزی، کنایه از خزانه ها، کنایه از تابوت ها، جمع واژۀ صندوق
بی پرده، صادقانه
سوت زدن، خس خس سینه
رو به بالا، در حال افزایش
دولت مردانه، سختگیر، سخت، محض، استوار
ساختگی، صندوقدار
خراب، آشکار، فریاد زننده، جیغ کش، فریاد کشیدن، جیغ زدن
بلند، خشن، پر سر و صدا
دوست شدن، صادقانه، تصویب کردن
صنعت گر، سازنده
بی طرف، منصفانه، عادل
راننده تاکسی، راننده، راننده خودرو
اختلاس گر، دزد، دزدانه
پیشینه، سابق، پیشین، پیش دستانه، قبلی
خاموش، ساکت، بی صدا، بی کلام
موانع، مانع
دوستانه، دوست
آسیب زا، تکان دهنده
شایسته، ناسپاس
بحثی، بحث کردن، جدلی
محرّک، بازدارنده، دافع
خفه کننده، گرفتگی
حادثه، تصادف
زیرک، زبردست
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
کینه توز، بداخلاق
فریبکار، فریبنده، فریب دهنده، فریب آمیز، دوچهره، حیله ای
خدمتکار، بنده، سرویس دهنده، فرمانبردار
ماورایی، فراطبیعی
بازتابی، صادقانه، زنگ دار، بلند
خواهان، جالبه