باد کرده از مرض. ورم کرده ازبیماری. (از اقرب الموارد). آماس کننده و آماسیده. (ناظم الاطباء). پف کرده. ورم کرده. متورم، آماس دردناک و موجع. (ناظم الاطباء) ، شجر وارم، یعنی بسیار و انبوه. (از تاج العروس)
باد کرده از مرض. ورم کرده ازبیماری. (از اقرب الموارد). آماس کننده و آماسیده. (ناظم الاطباء). پف کرده. ورم کرده. متورم، آماس دردناک و موجع. (ناظم الاطباء) ، شجر وارم، یعنی بسیار و انبوه. (از تاج العروس)
نعت فاعلی از صرم. قوله تعالی: ان اغدوا علی حرثکم ان کنتم صارمین (قرآن 22/68) ، یعنی بامداد به سر کشت و بستان خود روید اگر خرما خواهید بریدن. (تفسیر ابوالفتوح چ تهران 1315 ج 5 ص 378) ، شمشیر بران. (منتهی الارب). شمشیر تیز. (دهار) : هست شاهان را زمان برنشست هول سرهنگان صارمها به دست. (مثنوی). ، مرد دلاور رسا در امور، شیر بیشه. (منتهی الارب)
نعت فاعلی از صَرْم. قوله تعالی: ان اغدوا علی حرثکم ان کنتم صارمین (قرآن 22/68) ، یعنی بامداد به سر کشت و بستان خود روید اگر خرما خواهید بریدن. (تفسیر ابوالفتوح چ تهران 1315 ج 5 ص 378) ، شمشیر بران. (منتهی الارب). شمشیر تیز. (دهار) : هست شاهان را زمان برنشست هول سرهنگان صارمها به دست. (مثنوی). ، مرد دلاور رسا در امور، شیر بیشه. (منتهی الارب)
ابن علوان جوخی. شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و نسبت او به بنی مجاشع میرسد که جریر آنان را بنی جوخی خوانده و یا نسبت او به جوخی کسکر است و آن قریه ای است از اعمال واسط و یا منسوب به جوخی است که نقطه ای است نزدیک زباله. لیکن تلفظ صحیح او جوخانی است و به مسامحت او را جوخی گویند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90)
ابن عُلْوان جَوخی. شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و نسبت او به بنی مجاشع میرسد که جریر آنان را بنی جوخی خوانده و یا نسبت او به جوخی کسکر است و آن قریه ای است از اعمال واسط و یا منسوب به جوخی است که نقطه ای است نزدیک زباله. لیکن تلفظ صحیح او جوخانی است و به مسامحت او را جوخی گویند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90)