جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صارم

صارم

صارم
تیغ برنده، مرد رسا، شیر بیشه برنده (شمشیر)، مرد دلیر دلاور، جمع صوارم
فرهنگ لغت هوشیار

صارم

صارم
شیر درنده، شیرِ ژیان، اَصلان، قَسوَرِه، ضِرغام، هُمام، ریبال، هِرماس، شیرِ شَرزِه، هِژَبر، هِزَبر
بُرنده
دلاور، شجاع
شمشیر تیز و برّان، صَمصام، حُسام، جُراز، شَمشیرِ آبدار، غُفج، قاضِب، شَربَتِ اَلماس، جُوهَردار
صارم
فرهنگ فارسی عمید

صارم

صارم
نعت فاعلی از صَرْم. قوله تعالی: ان اغدوا علی حرثکم ان کنتم صارمین (قرآن 22/68) ، یعنی بامداد به سر کشت و بستان خود روید اگر خرما خواهید بریدن. (تفسیر ابوالفتوح چ تهران 1315 ج 5 ص 378) ، شمشیر بران. (منتهی الارب). شمشیر تیز. (دهار) :
هست شاهان را زمان برنشست
هول سرهنگان صارمها به دست.
(مثنوی).
، مرد دلاور رسا در امور، شیر بیشه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

صارم

صارم
ابن عُلْوان جَوخی. شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و نسبت او به بنی مجاشع میرسد که جریر آنان را بنی جوخی خوانده و یا نسبت او به جوخی کسکر است و آن قریه ای است از اعمال واسط و یا منسوب به جوخی است که نقطه ای است نزدیک زباله. لیکن تلفظ صحیح او جوخانی است و به مسامحت او را جوخی گویند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90)
لغت نامه دهخدا

صارم

صارم
قاتل خاص بیک (و خاص بیک در خلع مسعود و سلطنت سلطان محمد (سلجوقی) خدمتها کرد) به امر سلطان محمد بن محمود. رجوع به حبیب السیر جزو چهارم از ج 2 ص 190 شود
لغت نامه دهخدا